سایت شبهه: در این که متأسفانه برخی از اساتید، به صورت خواسته یا ناخواسته، خود را مطیع، وامدار و مأمور غرب میدانند و گمان میکنند که باید عیناً نظریات، خواستهها و یا رفتارهای آنان را اجرا کنند شکی نیست(؟!) اما، گاه یک نظریه، یک اندیشه یا مکتب و یا حتی یک جریان سیاسی برای شناخت، تحلیل و نقد مطرح میگردد، که در این صورت نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه لازم هم هست، ولی به طور قطع در چنین حالتی، تبلیغ توسط استاد، معنا و جایگاهی ندارد.
اما گاهی هدف از طرح یک موضوع، درس و تحلیل علمی یا نقد نیست، بلکه جهت دادن به اذهان عمومی و جریان سازی به منظور تحقق خواستههای غیر است، که در این صورت سوء استفاده استاد از موقعیت، کاری بسیار زشت و نکوهیده محسوب میگردد و این گونه استاد نماها بهتر است شغل دیگری برای ارتزاق دست و پا کنند.
اما در خصوص هدف، به نکات ذیل دقت فرمایید:
الف – پس از فروپاشی شوروی و به موزه سپرده شدن مارکسیسم و کمونیسم، اخیراً مجدداً جریانی تحت عنوان «نئو مارکسیسم» در جهان غرب به صورت هدفدار مطرح شده است و طرح آن در برخی از محافل علمی ایران نیز بر اساس دیکته و در راستای همان اهداف صورت میپذیرد که ذیلاً توضیح داده میشود.
ب- انسان و جامعه به ناچار و همیشه بین دو حالت «فرصت و تهدید» زندگی و رشد مینمایند. خواه فرصتها و تهدیدها واقعی و حقیقی باشند و خواه کاذب و سفارشی.
ادیان، مکاتب، سیاستها و دولتها نیز از این قاعدهی کلی خارج نیستند. چنان چه اسلام نیز فرصت حیات و هدایت از یک سو و تهدید انحراف و ضلالت را از سوی دیگر طرح مینماید.
بدیهی است که «امکان» برای مقابله و از میان برداشتن تهدیدها و تبدیل آنها به فرصتها، باید متناسب باشد. به عنوان مثال: شما نمیتوانید تهدید گرسنگی را با امکان و فرصت بازی با توپ – یا تهدید جهل را با امکان و فرصت تفریح و خوشگذرانی از میان بردارید. لذا ناچارید برای رفع گرسنگی به فکر و تلاش جهت تأمین غذا باشید و برای رفع فقر نیز باید در اندیشه وتلاش جهت کسب و بسط علم باشید.
مارکسیسم (کمونیست)، تهدیدی برای اندیشه و سازمان «امپریالیسم – لیبرالیسم و صهیونیسم» قلمداد میشد و اسلام نیز تهدید بزرگتر بود و هست. لذا «امپریالیسم – لیبرالیسم و صهیونیسم» باید با امکانی مناسب به مبارزه برخیزد.
در گذشته افراد بسیاری در سرتاسر جهان و در هر عصر و نسل «به ویژه از نسلهای نو»، به ماهیت واقعی «امپریالیسم – لیبرالیسم و صهیونیسم» و دروغهایی که فقط به خاطر فریب اذهان عمومی و به نفع سرمایهداری است پی میبردند و حاضر نبودند که تن به این خفت عقلی – نظری و عملی دهند و به همین دلیل گرایش به اندیشههای مارکسیستی پیدا میکردند، چون اندیشه متقابل دیگری برای آنان مطرح نشده بود.
اما پس از فروپاشی شوروی و رسوایی مارکسیسم – اگر چه ابتدا امپریالیسم احساس تک قطبی و پایان کار را نمود – اما با خلاء بزرگ «تهدید» مواجه گردید. از این رو سعی کرد تا خود «تهدید»های کاذبی بتراشد. لذا مسئلهی تروریسم را علم کرد و با ترفند 11 سپتامبر و حضور نظامی در عراق و افغانستان، سعی نمود تا «تروریسم» را تهدید و مسملین را تروریست بخواند. اما، به ناگاه خود را با تهدید واقعیای به نام «اسلام» که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جهان مطرح گردیده بود مواجه دید. تهدیدی جدی، به ویژه در حوزهی علم، اندیشه و نظر. تا آن جا که زنگ خطر کثرت گرایش به اسلام بارها در پارلمانها و محافل رسمی سیاسی آمریکا و اروپا به صدا درآمد.
اینک جهان «امپریالیسم – لیبرالیسم و صهیونیسم» باید در مقابل اسلام جبههگیری نموده و مقابلهای سخت را – به ویژه در حوزهی نظری - نوسازی نماید، اما امکانات و شرایط آن برای مقابله با فرهنگ غنی اسلام، نه تنها بسیار ضعیف، بلکه پوشالی و تو خالی است و بر اساس قاعدهی کلی «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (الأسراء -81)، به هیچ وجهی یارای مقابله وجود ندارد. امروز اسلام سر بلند کرده است و اسلامشناسان و نظریهپردازان میدانی برای طرح نظریات اسلام پیدا کرده و به مقابلهی جدی برخواستهاند و نتیجهی این مقابلهی دو سپاه نیز بسیار روشن است:
الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفا (النساء – 76)
ترجمه: کسانى که ایمان آوردهاند، در راه خدا پیکار مىکنند، و آنها که کفر را پیشه خود کردهاند در راه طاغوت مىجنگند، پس شما اى مؤمنان با یاران شیطان پیکار کنید، که کید شیطان همیشه ضعیف بوده است.
اینک جهان غرب باید چارهی دیگری بیاندیشد. در گذشته مسئله متفاوت بود. از یک سو «مارکسیسم یا کمونیسم» نیمی از جهان را در اختیار داشت و از حمایت دولتی برخوردار بود و از طرفی دیگر، اسلام فقط به گرایشات و باورهای شخصی محدود بود و هیچ قدرتی نداشت و تهدیدی محسوب نمیگردید. اما امروزه قضایا فرق کرده است. از سویی دیگر مارکسیسم از حمایت دولتی برخوردار نیست و دیگر تهدید محسوب نمیگردد و از سوی دیگر، اسلام به صورت مقتدرانه به میدان آمده و یک «تهدید» واقعی و جدی محسوب میگردد. مضافاً به این که «امپریالیسم – لیبرالیسم و صهیونیسم» را به هیچ وجه قدرت مقابله – به ویژه در عرصهی نظر – با هیچ کدام نبوده و نیست، به ویژه با اسلام.
لذا جهان غرب به این نتیجه رسیده است تا مجدداً اندیشههای مارکسیستی را جهت جذب مخالفین «امپریالیسم – صهیونیسم»، به جریانی که تحت کنترل خودش باشد و خطری نداشته باشد، مطرح کند.
بدیهی است اگر نظر مخالفین (اعم از اندیشمندان یا جوانان) به جریانی تحت عنوان «نئو مارکسیسم» جلب شود، نه تنها تحت کنترل خواهد بود، بلکه هیچگاه تهدید محسوب نمیشوند و در صورت بروز احتمالی خطر نیز با توجه به سابقهی تلخ تاریخی مارکسیسم، قابل کنترل و خنثیٰ سازی خواهد بود، اما اگر نظرها به «اسلام» جلب گردد، امکان تبدیل این «تهدید» به «فرصت» وجود ندارد و «تهدید» به خطری بسیار جدی و آزار دهنده برای آنها تبدیل میگردد.
لذا طرح مسئله «نئو مارکسیسم» آن هم به صورت تبلیغی توسط برخی از اساتید(نماهای) طوطی، اجرای محض دستورات است و هدف از آن نیز جذب پنانسیلهای مخالف با «امپریالیسم – لیبرالیسم و صهیونیسم» به اندیشهها و نظریاتی به غیر از اسلام است.