برخی از اساتید میگویند: در جامعهشناسی امروز ثابت شده است که رأی اکثریت ملاک نیست چون نمیدانند و به آیات قرآن کریم نیز استناد میکنند و مدعیاند که فقط نخبگان میدانند، پس طرفداری اکثریت مردم از نظام نیز ملاک نمیباشد!
جالب است این دسته از به اصطلاح اساتید که تا دیروز اجازه نمیدادند دانشجو در مباحث خود از آیات قرآن کریم و احادیث بهرهمند شده و به آنها استناد نماید و با تمسخر میگفتند: «در دانشگاه فقط حرف علمی بزنید«، امروز برای القای سخنان غیر علمی خود، با تفسیر به رأی، به قرآن کریم متوسل شده و از آن سوء استفاده میکنند (؟1). لذا مبحث را باید از دو منظر مورد بحث قرار داد: اول: غرض آن دسته از به اصطلاح اساتید در ارائهی چنین مباحثی با این نتیجهگیری عجیب. دوم – بحث علمی.
و اما راجع به غرض در ارائهی اینگونه مباحث و تفسیر به رأی آیات قرآن کریم:
الف – البته استکبار جهانی نه تنها از این سخن ناراضی نیست، بلکه خود سفارش دهنده و مشوق آن است. آنان تا وقتی اکثریت را مؤید خود میدیدند، شعار دمکراسی داده و مدعی بودند که «حق با اکثریت است»! اما امروز که شاهد بیداری و هوشیاری ملتها و تنفر از سیاستها و روشهای خود میباشند، مدعی میشوند که «اکثریت نمیدانند و نخبگان میدانند» و لابد آن نخبگان نیز خودشان هستند! در هر کجای عالم که دولتها وابسته به آمریکا بوده و ملتها در خواب غفلت باشند، دمکراسی یک اصل بوده و برقرار است و در هر کجا که یا دولتها مخالف باشند و یا اکثریت با دولت خود نیز بر علیه آمریکا مخالف باشند، اکثریت ملاک نیست، چون نمیدانند!
ب – البته جای دارد از این اذهان و قلوب مریض بپرسیم که آیا این نظریه در همین سه دهه و به ویژه چند سال اخیر ابداع شده، یا از ابتدا چنین بوده است؟ آیا دوم خردادیها قشر نادانی بودند، یا اکثریت جامع کشور را تشکیل داده و رأیشان به حکم اکثریت محترم و لازم الاتباع بود؟ مگر همینها نبودند که پس از دوم خرداد با سوء استفاده از اعتماد مردم به یک روحانی که مدعی بود اسلام و قانون اساسی را قبول دارد، شعار میدادند: «اگر مردم میتوانند با این اکثریت رئیس جمهور انتخاب کنند، پس دیگر رهبر نمیخواهند؟!» - به راستی اگر در اغتشاشات اخیر شاهد خیل کثیری از مردم بودند و در 9 دی قضیه بالعکس میشد، باز هم چنین نظریاتی میدادند؟ یا همین که دیدند مردم آنها را نمیخواهند به فکر این افتادند که «اکثریت نمی دانند» و به یاد آیات قرآن کریم نیز افتادند.
پ – چطور شد که مخالفین اسلام، نظام، ولایت و مردم، که هر یک به تنهایی خود را «مردم» میخوانند و تا هزار یا دو هزار نفر طرفدار میبینند، در همه جا جار میزنند که «مردم چنین میخواهند و مردم چنان نمیخواهند»، وقتی حضور یکپارچه دهها میلیون جمعیت بر علیه خود را میبینند، به یادشان میافتد که «اکثریت مردم نمیدانند»؟!
به طور کل راجع به قصد و غرض آنان از طرح اینگونه مباحث و استناد به قرآن کریم با تفسیر به رأی آیات آن، فقط یک جمله میتوان گفت، که البته آن نیز از آیات قرآن کریم است – اگر قرآن را باور دارند:
« فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» (البقره - 10)
ترجمه: در دلهاى آنان یک نوع بیمارى است که خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست.
و اما راجع به بحث علمی:
الف – نظریهی «اکثریت ملاک نیست چون نمیدانند» و استناد آن به آیهای تفسیر به رأی شده از قرآن کریم، قبل از آن که کمترین و کوچکترین خدشهای به «مردم سالاری دینی» این نظام اسلامی وارد نماید، تمامی زیر ساختهای اندیشههای مبتنی بر «لیبرال دمکراسی» غرب را ویران میسازد.
ب – در مورد آیهی کریمه «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» باید به نکات ذیل توجه نمود:
ب/1- جملهی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ – ولی بیشتر انسانها نمیدانند»، یک قاعدهی کلی است که ظاهر آن میتواند به هر موضوعی صدق داشته باشد. چرا که نه تنها همهی مردم، همه چیز را نمیدانند، بلکه هر عالمی نیز همه چیز را نمیداند و اساساً صاحبان هر علمی در اقلیت هستند. خواه علم قرآن و تخصص تفسیر باشد و خواه فیزیک و شیمی و یا خیاطی و نانوایی.
ب/2- اما به طور خاص، لفظ «ولکن - ولی» که بیش از بخش مذکور آیه آمده است، موضوع «أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» را مشخص مینماید. به عنوان مثال میفرماید:
«وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» (یوسف – 21)
ترجمه: خداوند بر کار خود غالب (پیروز) است، ولى بیشتر مردم نمىدانند!
«وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» (الروم – 6)
ترجمه: این وعدهاى است که خدا کرده و خداوند هرگز از وعدهاش تخلّف نمىکند ولى بیشتر مردم نمىدانند!
«ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یوسف -40)
ترجمه: این معبودهایى که غیر از خدا مىپرستید، چیزى جز اسمهایى (بىمسمّا – مانند ایسمهای امروزی) که شما و پدرانتان آنها را نامیدهاید نیست، خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرد،ه حکم تنها از آن خداست، فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پا برجا، ولى بیشتر مردم نمىدانند!
ب/3- آیهی مبارکهی مذکور میفرماید«اکثر مردم نمیدانند»، ولی نفرموده که «نمیفهمند» و اگر پیام و اطلاع به آنها برسد، حق را از باطل تشخیص نمیدهند و از حق طرفداری نمیکنند، که اگر چنین بود، دیگر انبیاء و کتب را نازل ننموده و آنها را به سوی حق دعوت نمینمود. لذا سطح و درجات علمی و فهم مردم متفاوت بوده و هر کسی به سطح خود خوب و بد را تشخیص میدهد و میفهمد، که اگر چنین نبود، محاکمه، بهشت و جهنم معنایی نداشت. و دقیقاً به همین دلیل است که استکبار جهانی سعی دارد تا پیامرسانی را تحت کنترل خود داشته باشد و با تخدیرهای تبلیغاتی و دعوت و اشتغال مردم به نیازهای نفسانی، راه بصیرت و «فهم» آنها را ببندد.
پ – آری، ما نیز به فرمودهی خداوند متعال معتقدیم که همگان صاحب علم نیستند. و بدیهی است که برخی از عالمان، نخبه نیز هستند. اما، چه کسی گفته آنان که با اسلام، انقلاب و نظام اسلامی مخالفند، عالم و نخبه بوده و مابقی علم نداشته و جاهلاند و از زمرهی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» محسوب میشوند؟! اتفاقاً مخالفان اسلام و نظام اسلامیاند که نه تنها «نخبه» نیستند، بلکه از «علم» به معنای واقعی آن نیز محروم میباشند. چرا که اگر اندکی علم داشته و میدانستند از مسیر حق منحرف نمیشدند و به اسلام عزیز متعهد شده و به جای ربالنوعها، خداوند یکتا را بندگی میکردند. این از جهل مرکب آنان است که گمان دارند «ایسم»های موقتی و نظریههای زودگذر که عمرشان دیگر از چند سال هم کوتاهتر شده است، «علم» است و قرآن کریم علم نیست! و تمامی آیات قرآن کریم که اشاره به نادانی اکثریت نموده است نیز به همین نادانی آنان به معارف اسلامی، از خداشناسی گرفته تا اسلام شناسی و دشمن شناسی اشاره و تأکید دارد. نه این که اگر مثلاً یک کافری وارد مسجدی شد که در آن انبوهی از جمعیت مشغول به نماز جماعت بودند، خود را نخبه و دیگران را به حکم آن آیه، اکثریت نادان قلمداد نماید! این دیگر حماقت توأم با لجاجت، حقد، کینه و بغض است.
ت – نکتهی مهم دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که خداوند متعال فرمود: «أَکْثَرَ النَّاسِ» یعنی اکثریت انسانها! و نفرمود: اکثریت ایرانیها یا اکثریت مسلمانان مقیم ایران و ... . لذا اگر کسی میخواهد به ظاهر آیهی مبارکه بسنده نموده و کلیات بحث را مورد نظر و استناد قرار دهد، باید نسبت دانایان را به اکثریت انسانها بگیرد. که در این صورت مسلمانان آگاه و انقلابی ایران و حتی جهان، در میان «ناس – مردم» جهان، همان اقلیت و نخبگان هستند که مورد نظر آن به اصطلاح اساتید میباشد.
اگر هفتاد میلیون جمعیت ایران، از نوزاد گرفته تا سالخورده، همگی مسلمان، انقلابی، طرفدار نظام و ولایت باشند، نسبت آنان به «ناس»، یعنی همهی 7 میلیارد جمعیت جهان فقط 1٪ (یک درصد) است. و این همان معنا و مصداق عینی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» در عصر حاضر میباشد و طبق آخرین نظریهی جامعهشناسی آقایان، اینان همان نخبگان عالم هستند. و طبق جدول آنها، مخالفین نظام که آمال و نظراتشان منطبق با لائیکیسم، سکولاریسم و سایر «ایسم»ها بوده و از روی غربزدگی، همسوی آمریکا، انگلیس، اسرائیل، اغلب قریب به اتفاق کشورهای اتحادیه اروپا ... و سایر کفار و مشرکین میباشد، در اکثریت قرار میگیرند.
حال آیا باز هم به نادانی خود به حکم اکثریت نادان اذعان و به آیهی کریمهی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» علیه خود استناد میکنند؟! یا فقط ملت مظلوم و مسلمان و انقلابی ایران را که استقلال خود را میطلبند و دشمنان و ستون پنجم را طرد میکنند، اکثریت «ناس» محسوب کرده و آنان را نادان و نادانان وابسته یا متحجر را اقلیت و نخبگان میخوانند؟!
ث – آری، ما نیز به حکم عقل و آیهی مبارکه، معتقدیم که «اکثریت انسانها» نمیدانند و همیشه این نخبگان هستند که کثرت مردم را هدایت می کنند. اما، نه تنها خود و همهی آزادیخواهان آگاه در عالم را در اقلیت میبینیم، بلکه معتقدیم که اکثریت (اگر دچار تخدیر استکبار قرار نگیرند» شاید عالم نباشند، اما میفهمند و حق و باطل را از هم تمیز میدهند و به همین دلیل است که امروز مردم دنیا از قدرتها و «ایسم»های کاذب و ساختگی خسته شده و فوج فوج از آنان روی برگردانده و نسبت به آنان ابراز خشم میکنند. و این از برکت همین اقلیت بیدار و انقلاب اسلامی است.
«إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (النصر -2)
ترجمه: هنگامى که یارى خدا و پیروزى فرارسد * و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مىشوند.
خداوند واحد است و کثرتی ندارد. بیدار شدگان و هدایت یافتگان (نخبگان) نیز در اقلیت هستند، اما نصرت خداوند متعال به همین اقلیت تعلق میگیرد و سبب میشود که «اکثریت» بیدار، هوشیار و بصیر شده و بفهمند (نه این که الزاماً عالم شوند) و فوج فوج به دین خدا وارد شوند. این سنت و ارادهی الهی است و حتماً محقق خواهد شد «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ – اگر چه مشرکین خوششان نیاد». چنان چه زمینههای آن امروزه بیش از هر زمان دیگری مشهودتر است.
ج – در نهایت خوشحالیم که این دسته از به اصطلاح اساتید – اگر چه نه از حب علی (ع) – ولی فهمیدند که «اکثریت» ملاک نیست، بلکه «حقانیت» ملاک است. خواه طرفداران حق عالم و نخبه باشند و خواه عوام مردم. و خواه در اکثریت باشند و یا در اقلیت. و این خدا، اسلام، قرآن، ولایت و نظام اسلامی ولایی است که حق است. خواه اکثریت «ناس» به آن گواهی دهند و یا اقلیت ملت مسلمان و انقلابی ایران و برخی از مردمان جهان بر این باور باشند.