حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

هر یک از ما از غیب الغیوب حرکت کردیم
از اصلاب عبور کردیم
بدون اختیار و خواست خودمان در اینجا به هم بر خوردیم
از اینجا هم به غیب الغیوب می رویم
ممکن است بعد از این هم یکدیگر را نبینیم

آقا

۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۸۷ ، ۰۰:۱۶
حمیدرضا بیانی

ناگفته‌ای از مخالفت امام با قائم‌مقامی منتظری

 

حجت الاسلام محمدی ری شهری در کتاب جدید خود که به بررسی مقطع حساسی از جمهوری اسلامی از نصب منتظری به قائم مقامی رهبری تا عزل وی و ماجرای باند مهدی هاشمی اختصاص دارد، نحوه انتصاب منتظری به قائم مقامی و نظر مخالف امام(ره) با این مسئله را تشریح کرد. در این کتاب همچنین برای نخستین بار تصویر نامه تاریخی 6/1/68 امام(ره) به منتظری که از سوی عوامل مخاطب نامه در آن تشکیک شده بود، آمده است.

 

وزیر وقت اطلاعات با طرح این پرسش که "آیا امام با قائم مقامی منتظری موافق بود یا نه؟" دیدگاه امام در این باره را پیش از تصمیم مجلس خبرگان، و موضع ایشان پس از تصمیم خبرگان، را جداگانه مورد بررسی قرار داده است.

 

وی با تأکید بر اینکه نظر امام پیش از تصمیم مجلس خبرگان نسبت به رهبری آقای منتظری منفی بود، در تشریح دلایل این ادعا به نامه 6/1/68 ایشان خطاب به منتظری اشاره کرده و با ذکر فرازی از آن مبنی بر اینکه "والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید..." می افزاید: اما این که امام نظر خود را به خبرگان منتقل کرد یا نه، داستانی شنیدنی دارد که باید از زبان آیت الله محمدی گیلانی که عضو خبرگان بوده و اکنون نیز همچنان عضو مجلس خبرگان است، شنید. گفتنی است که ایشان در ملاقاتی با امام قبل از تصمیم خبرگان در مورد قائم مقامی آقای منتظری از دیدگاه امام در این باره مطلع شده است.

 

نظر امام، یک روز قبل از تصمیم خبرگان

 

آیت الله محمد ی گیلانی در تاریخ 6/9/1379 به مناسبت شهادت حضرت امام کاظم(ع) در منزل آقای علی رازینی ضمن سخنرانی گفت:

 

یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25/4/1364)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم، امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم.

 

گفتم: "فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛خدمتشان درس خوانده ام؛ ایشان را عابد و زاهد می دانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمی آید...".

 

امام، گله های سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...!

 

و اضافه فرمود: "احمد هم از او دفاع می کند! از منزل سید مهدی هاشمی، دست نویس های او را آورده اند. من دیدم نامه های آقای منتظری از نوشته های مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم"!

 

سخن امام که به این جا رسید، من گفتم: "آقای منتظری عین نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: "امام خیال کرده که آنچه من برایش می نویسم، الهام از سید مهدی می گیرم!"

 

امام فرمود: "نامه مرا آورد در جلسه خواند؟!"

 

گفتم: "بله! آقای سید عباس خاتم و سید جعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند".

 

امام فرمود: "او اینطور است"!

 

عرض کردم: "بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود".

 

امام قدری فکر کرد و فرمود: "احمد نیست، می شود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعدازظهر من ایشان را ببینم؟"

 

عرض کردم: "بله، اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را خدمت شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. می ترسم مرا هم شمس آبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند"!

 

این را که گفتم، امام -اعلی الله مقامه- سه بار خندید و فرمود: "خاطرت جمع باشد".

 

از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم...

 

شب، بعد از نماز مغرب و عشاء، خانم حاج احمدآقا زنگ زد که "حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت کردیم، مبادا از شما تجاوز کند".

 

گفتم:  "همین طور است".

 

فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.

 

آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که:

 

پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: "موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن".

 

گفتم: "چرا؟ ما در اجلاسیه قبل، به آقایان گفته ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام، مطرح کنیم."

 

فرمود: "نه، یکی از دوستان آمده و چنین گفته...".

 

گفتم: "ما اعلام کرده ایم. نمی شود...".

 

وزیر وقت اطلاعات که از خاطرات منتشر شده قبلی وی نیز به عنوان منابع قابل استناد و معتبر در تاریخ انقلاب یاد می شود، پس از نقل این خاطره کلیدی اضافه می کند:

 

تأمل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان می دهد که امام در مورد طرح قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجام شده قرار گرفته بود؛ اما به هرحال، جای این پرسش باقی است که با آن قاطعیتی که از امام سراغ داریم؛ اگر واقعاً با این امر مخالف بود، چرا نظر خود را به خبرگان اعلام نکرد؟

 

بی تردید، اگر خبرگان، نظر امام را می دانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمی کردند.

 

آقای منتظری عدم مخالفت امام با قائم مقامی وی را دلیل موافقت ایشان می داند و در پاسخ به این سئوال که: "آن وقت، احساس شد که حضرت امام هم مخالفتی دارند؟"، می گوید:

 

من نمی دانم، اگر ایشان در آن وقت، مخالف بودند، لازم بود همان وقت، ولو با کنایه با پیغام به من یا دیگری و یا به خبرگان می فرمودند؛ زیرا مصلحت نظام از همه چیز مهمتر بود...

 

پاسخ این سئوال را امام در نامه 6/1/68 فرموده اند. متن فرمایش امام، این است:

 

والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم... والله قسم من به نخست وزیری بازرگان مخالف بودم؛ ولی او را هم آدم خوبی می دانستنم. والله فسم من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم.

 

این سخن به روشنی نشان می دهد که امام در مورد عدم اعلام مخالفت خود با رهبری آقای منتظری، همانگونه عمل کرده که در مورد نخست وزیری بازرگان و رئیس جمهوری بنی صدر عمل کرده است. در همه این موارد، امام -به تعبیر خودشان- نظر دوستان را پذیرفته است.

 

این سخن نشان می دهد که پس از دیدار آقای محمدی گیلانی، مطلبی به امام گفته شده که ایشان مصلحت  ندیده با اقدام مجلس خبرگان در مورد رهبری آقای منتظری مخالفت کند؛ چنان که در نامه 8/1/68 به این معنا تصریح فرموده:

 

هم شما و هم من، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم...؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند و من نمی خواستم در محدوده قانونی آنها دخالت کنم.

 

در این جا این سئوال پیش می آید که دوستانی که امام، نظر آنها را در مورد آقای منتظری پذیرفته، چه کسانی بوده اند؟

 

بی تردید، سران قوای سه گانه در این موضوع، نقش اساسی داشته اند. آقای منتظری، خود در پاسخ به این سئوال که "احساس می فرمایید کسی روی این قضیه عنایتی داشته است؟" می گوید:

 

من نمی دانم، می گویند آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خامنه ای خیلی دنبال قضیه و مُصِر بوده اند. ظاهراً آقایان حسن نیت داشته اند ونظرشان احتیاط برای آینده بوده است".

 

باید گفت: آقایان نه ظاهراً، بلکه واقعاً حسن نیت داشتند؛ بلکه آنان در رأس کسانی بودند که در خبرگان، با حسن نیت و به عنوان احتیاط، آقای منتظری را به عنوان رهبر آینده تعیین کردند؛ اما با کمال تأسف، آقای منتظری ابتدا می گوید: "ظاهراً آقایان حسن نیت داشته اند" ولی در ادامه، در حسن نیت آنها تشکیک می کند و آنان را تا سر حد توطئه گری متهم می کند که با این اقدام، می خواستند زمینه رهبری او را از بین ببرند!

 

متن گفته او این است:

 

من اگر بدبینانه تحلیل کنم، می گویم اصلاً شاید آن قضیه، مقدمه جریانات بعد بوده که مسئله را سر زبان ها بیندازند و بعد، زمینه را از بین ببرند... از قدیم می گفتند اگر می خواهید کسی را خراب کنید، به طور غیرطبیعی او را بالا ببرید و بعد، مقدمات سقوط او را فراهم کنید...!

 

شگفت اینکه، کسی چنین سخن می گوید که خود را مرجع تقلید می داند و معتقد است که تهمت، گناه کبیره است و شگفت انگیزتر اینکه در ادامه همین مطلب می گوید:

 

البته من که -الحمدالله- اصلاً انتظار مقام و موقعیت نداشتم و ندارم!

 

باری، کوتاه سخن در پاسخ به این سئوال که چرا امام نظر مخالف خود را در مورد رهبری آقای منتظری اعلام نکرد، این است که سیره حکیمانه امام در این گونه موارد، این بود که تا آنجا که مصالح نظام را در خطر نبیند و احساس تکلیف قطعی نکند، نظر مسئولان اصلی کشور را، که در واقع مشاوران مورد اعتماد ایشان بودند و از آنان به "دوستان" تعبیر فرموده، بر نظر خود مقدم می داشت.

 

در مورد رهبری آقای منتظری نیز، تا آنجا که تنها وی را ساده لوح و فاقد مدیریت و تدبیر می دانست، با اصرار مدیران ارشد کشور به این جمع بندی رسید که همراهی و همکاری آنان با وی، خلأ بی تدبیری و سادگی او را پرخواهد کرد؛ اما حوادث بعدی ثابت کرد که مشکل بیش از این است و لذا "با دلی پرخون و قلبی شکسته" و با آگاهی تمام، آقای منتظری را از رهبری آینده برکنار کرد.

 

۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۸۷ ، ۱۷:۲۲
حمیدرضا بیانی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۶ ، ۱۸:۳۶
حمیدرضا بیانی

 

بعد از انتشار یک مطلب توهین آمیز توسط یک سایت کم بیننده ، علیه نوه امام(ره) موجی از جنجال های سیاسی فضای کشور را درگیر خود کرد.


مطلبی که حتی ارزش پرداختن به آن به گونه ای وقت تلف کردن است و آنچه در این میان شاید مرا درگیر این مقال کوتاه کرد سر و صدا های بعد ار انتشار مطالب موهن است .


آری بنده از این بابت بسیار خوشحال شدم که هنوز رگی در گردن بعضی از حضرات هست که خونشان به جوش آید تا سرشان قرمز شود .


اما افسوس از برخی از مدعیان اصلاحات که بارها نشان داده اند کمترین ارادتی به حضرت امام(ره) ندارند و تلاش خود را کردن تا از این فرصت سوءاستفاده کنند .


وقتی به گذشته تاریک این مدعیان بر می گردیم می بینیم که نه تنها رگی در گردن نداشتن بلکه در برابر توهین انسانهای کج فهم سکوت اختیار کرده بودن و به قول خودشان به مصلحت نظام نیست که حرفی بزنند و از این چرندیات که گوش فلک  را کر کرده و سرشان را همچون کبک فرو در برف کرده بودند.


اما جالب تر از همه استفاده ی بی نظیر آقایون از فوت مرحوم توسلی بود که آن را هم متصل به اهانت ها کردن .


اما کاش آقای توسلی و مدعیان به اصطلاح یار امام(ره) زود تر از این ها هم اهانت هایی که نه به بیت امام بلکه به شخص امام(ره) و انقلاب کرده بودند را بی پاسخ نمی گذاشتند.


به هر حال در این مقال می خواهم به اظهار نظرات برخی از حضرات اشاره کنم که چه اهانت هایی به انقلاب و امام(ره) کرده اند .


 جملات ذیل گوشه ای از هزاران مطالب نوشته شده در مطبوعات شبهه افکن می باشد:

* دخالت در سیاست از حقوق شهروندی است و امام خمینی هم نمی تواند کسی را از این کار منع کند . نامه 6/1 امام در صحیفه نیامده و نظر امام محسوب نمی شود و اسلام معیار است نه امام .   (عماد الدین باقی / هفته نامه پیام هجر / اسفند 77)

 


* حکم امام در مورد آقای منتظری ،‌فقط بر مقلدان امام لازم العمل است و منتظری که مقلد نیست . در ثانی ، ساده لوح بودن ایشان از باب تشخیص موضوع است و نه حکم و کسی نمی تواند در این زمینه تقلید کند. (اکبر گنجی / روزنامه عصرآزادگان – 11/8/78 – ص8)

 

* سیاست های فرهنگی دهه اول انقلاب ،‌کارایی نداشت،‌زیرا در ضدیت با مدرنیته و غرب و خواهان بازگشت به سنت سلف و مجری فقه و شریعت بوده است.(علیرضا علوی تبار / ماهنامه کیان / خرداد 77)

 

*قطع رابطه با آمریکا ،‌خواسته تحمیلی یک نفر بر کل مردم ایران است، دوران تک گویی به سر آمده است (فرخ ارقند/ هفته نامه آبان / اسفند 77)

 

*با تسخیر لانه جاسوسی ، ظلم بیست و پنج ساله آمریکا به ایران تلافی شد و دیگر نباید دشمنی با او ادامه یابد(عباس عبدی / آفتاب امروز / آبان 78)

 

*امام در قبول قطعنامه ،‌یک جام زهر نوشید و سعادت ملت را تضمین کرد ، مذاکره با آمریکا نیز ، احتیاج به نوشیدن جام زهری دیگر دارد .(روزنامه صبح امروز – 17/9/78 – ص2)

 

*بعد از انقلاب ، شاه مستبد رفت ولی استبداد همچنان باقی است ، تازه رنگ شرعی هم به خود گرفته است.(ابراهیم یزدی / هفته نامه آبان / فروردین78)

 


*جریان کسروی و حکیم زاده قمی ،‌اصلاح طلب بودند و امام (ره) و نواب صفوی ، خشونت گرا و در مقابل جریان اصلاح صلب قرار می گیرد (سهراب بهداد / روزنامه نشاط / اسفند 77)

 

*مهندسان و طراحان اصلی انقلاب ، روشنفکران دینی بودند و روحانیون ،‌ابزار دست روشنفکران برای بسیج توده ها بوده اند (ابراهیم یزدی / عصر آزادگان/ آبان 78)

 

*عزل منتظری اشتباه بود و هم اکنون صحت همه ایرادات ایشان ، برای همه روشن شده است (رضا علیجانی / مجله ایران فردا)

 و هزاران مورد از این موارد که در فرصت مناسب به بازخوانی آنها می پردازم/


 

۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۸۶ ، ۰۲:۰۰
حمیدرضا بیانی

 

ترور بی نظیر بوتو را می توان مهمترین تحول سیاسی جهان در واپسین روزهای سال 2007 میلادی دانست . حادثه ای که وجوه بسیار و قابل تأملی دارد و نمی توان به سادگی از کنار آن عبور کرد و می بایست به دقت آن را بررسی نمود .

برای تحلیل این رویداد نیز می بایست تحولات منجر به این ترور را از ابتدا مرور کنیم .

بی نظیر بوتو که به تبعیدی خود خواسته تن داده بود و از سال 1998 در لندن و سپس در دبی اقامت داشت ، آرام آرام قصد بازگشت به صحنۀ سیاسی پاکستان را در سر می پروراند و دوباره رهبری «حزب مردم» را بدست گرفته بود . از سویی در داخل کشور شرایط نابسامان می نمود و گسست اجتماعی در حال رخ دادن بود . حمایت مردمی از پرویز مشرف به سراشیبی افتاده و روز به روز کمتر می شد .
در این شرایط تلاش های بوتو نتیجه بخش به نظر می رسید و پایگاه مردمی حزب مردم بیش از پیش مستحکم شده بود. پس بی نظیر بوتو جدی ترین خطر برای حکمرانی ژنرال پرویز مشرف محسوب می شد .

پرویز مشرف که یک بار دیگر در انتخاباتی نه چندان شفاف به ریاست جمهوری رسیده بود و به خوبی شرایط موجود را درک نموده و پس از ناآرامی ها، اعلام وضعیت فوق العاده کرده بود، از بوتو دعوت کرد تا به پاکستان بازگردد .

سناریوی تقسیم قدرت با بوتو و حذف وی در آیندۀ نزدیک شکل گرفته و ژنرال متحد آمریکا در پی اجرای آن بود .

بر اساس این سناریو بنا بود بوتو به مقام نخست وزیری نائل آید و پس از چند ماه به بهانه ای دیگر توسط رییس جمهور از این سمت خلع شده و بدین ترتیب این خطر بزرگ دفع می شد .

روز 18 اکتبر بوتو وارد پاکستان شد و در بدو ورود مورد سوء قصد قرار گرفت .

این حمله به القاعده نسبت داده شد . و از آن زمان به بعد نا آرامی های پاکستان وارد فاز جدید حملات انتحاری، به قصد ترور بزرگان شد .

پس از ورود بوتو و تغییرات تازه در پاکستان ، دیگر نخست وزیر مخلوع این کشور ، نواز شریف نیز خواهان بازگشت به کشور شد و با موافقت دادگاه عالی تبعید وی نیز لغو و شریف عازم پاکستان شد .

پس از این فعل و انفعالات، اوضاع بر وفق مراد ژنرال پیش نرفت . بوتو ، لغو شرایط فوق العاده و کناره گیری مشرف از ارتش را، شروط خود برای ائتلاف با او ذکر کرد . شروطی که به هیچ عنوان مطابق میل و پیش بینی های ابتدایی ژنرال نبود .

بوتو فشار های داخلی بر مشرف را افزایش داد تا با کمک فشار های خارجی ،ژنرال پوتین ها را از پای در آورده و به عنوان رییس جمهور غیر نظامی سوگند بخورد و دولتی انتقالی نیز تا انجام انتخابات تعیین نماید .

بوتو و شریف ، دو رقیب دیرین نیز علیه دشمن مشترک ، پرویز مشرف فعالیت نموده و مذاکراتی نیز در جهت ائتلاف انجام داده بودند اما در این راه تنها یک مانع وجود داشت .
اختلاف در روش فعالیت و وزن سیاسی .

بوتو بر پایۀ وزن سیاسی بالا و پایگاه مردمی بسیار مناسب خود و حزبش در پی شرکت در انتخابات بود و نواز شریف به واسطۀ وزن سیاسی کم و احتمال زیاد رد صلاحیت خود در پی تحریم انتخابات .

این مسئله مانع بسیار بزرگی بر سر راه این ائتلاف بود . هرچند بوتو بدون شریف هم احتمالاً موفق می شد اما تحریم یک جانبۀ شریف نتیجه بخش نبود.
شبکه های تروریستی از جمله القاعده ، گروه های طالبانی ، سپاه صحابه ، گروه های مناطق قبیله ای در منطقه ی وزیرستان جنوبی در ایالت سرحد شمالی و . . . نیز حضوری فعال در پاکستان داشتند و دارند . بعضی از این گروه ها از جمله طالبان از دوران فعالیت سیاسی نواز شریف با وی در ارتباط بودند .

به همین دلیل از میان این 3 گزینه، تنها موافق شریف بودند .

بدین ترتیب و در این شرایط حملات انتحاری به تجمعات انتخاباتی فزونی یافت و شرایط داخلی روز به روز وخیم تر شد .

گسست اجتماعی بسیار فراگیرتر می شد ، پیروزی بوتو در انتخابات محتمل تر از سایر گزینه ها به نظر می رسید و مشرف و شریف هم خود را هم وزن سیاستمدار نیمه ایرانی پاکستان نمی دیدند .

مشرف نیز اعلام کرد که از سوی القاعده تهدید شده است و از شرایط بوتو نیز آگاه است و امنیت وی را حفظ خواهد نمود اما عملا گام موثری برنداشت تا در روز 27 دسامبر 2007 در شهر نظامی راولپندی واقع در شمال شرق پاکستان بی نظیر بوتو ترور شد .

*بررسی احتمالات آمرین و عاملین ترور :

در شرایطی که خبرهای گوناگون و متناقضی از دست داشتن گروه های مختلف از جمله طالبان ، القاعده ، دولت و نهادهای امنیتی ، آمریکا و . . . در ترور بوتو به گوش می رسد سه تئوری بیشتر مورد نظر است :

1) دولت پاکستان : مشرف با توجه به چرخش نسبی آمریکا به سمت بوتو و همین طور عدم حمایت عمومی پایه های حکومت خود را سست تر از پیش می دید .بنابراین می تواند سناریوی حذف رقیب را به اجرا در آورد . او از این ترور 3 هدف را دنبال می کند :

• از میان بردن بوتو به عنوان مهمترین تهدید برای حکومتش .
• تعویق و یا برگزار نکردن انتخابات
• بازگرداندن ارتش برای مهار اغتشاشات احتمالی پس از ترور و در نتیجه بازگشت رکن ارتش به حکومت .

2) گروه های تروریستی حامی شریف : شریف که از همسو شدن حزب بوتو با وی در تحریم انتخابات نا امید شده است و از سویی خود را هم وزن بوتو و مشرف نمی بیند برنامه ی ترور بوتو را طراحی و از طریق گروه های تندرو اجرا می کند . او از این برنامه 2 هدف را دنبال می کند :

• از میان برداشتن رقیب دیرین و مانع تحریم موثر انتخابات .
• ایجاد نا آرامی ها به قصد متزلزل نمودن حکومت مشرف و تلاش برای سقوط وی در فضای جدید .

3) گروه های تروریستی القاعده ، طالبان ، سپاه صحابه و مناطق قبیله ای : این گروه های نیز در پی ترور شخصیت های سیاسی پاکستان هستند . ودر ادامۀ فعالیت های خود می توانند دست به ترور بوتو زده باشند. در این صورت باید منتظر ترور مشرف یا شریف ظرف چند روز آینده باشند .

*تحولات پس از ترور :

پس از حادثه حمله انتحاری و ترور بوتو نا آرامی ها سراسر پاکستان را فرا گرفت .

غربی ها و حامیان دولت با استناد به تماس تلفنی «مصطفی ابوالیزید» یکی از اعضای ارشد القاعده در افغانستان با خبر گزاری اسکای ایتالیا و شنود مکالمۀ تلفنی «بیت الله محسود» ، رهبر القاعده در پاکستان ، القاعده و طالبان را مسئول این ترور دانستند .

شایعاتی مبنی بر همکاری القاعده ، آمریکا و مشرف نیز به گوش می رسد .

از سویی، سخنگوی«بیت الله محسود» دخالت القاعده و طالبان را در این ترور قویا تکذیب نموده و دولت را مقصر می داند .

حزب مردم نیز دولت مشرف را به سبب تدارک ندیدن اقدامات امنیتی لازم، شماتت نموده و مقصر می دانند .
دولت پس از محکوم نمودن ترور آرامش شهروندان را خواستار شد .

همچنین دولت دو روز پس از این حادثه و روند فزایندۀ نا آرامی ها ، در حال رابزنی با احزاب به منظور به تعویق انداختن انتخابات است.
مشرف نیز فرمان دخالت قاطع ارتش و سازمان امنیتی در این نا آرامی ها و برخورد با اغتشاش گران را صادر کرد .

نواز شریف هم استعفای پرویز مشرف را خواستار شد و تقاضای تحریم انتخابات را تکرار و رسما موضع حزب متبوعش را اعلام نمود .

با توجه به تئوری ها و تحولات یاد شده ، گزینه ی نخست، محتمل تر از سایرین به نظر می رسد . چراکه مشرف در همین مدت کوتاه طی شده از زمان ترور، مقدمات دستیابی به اهداف خود را فراهم نموده است.

یعنی بی نظیر بوتو به عنوان جدی ترین تهدید از میان رفته است . ارتش در حال ورود قدرتمندانه و قاطع به معرکه است و برگزاری انتخابات نیز بسیار بعید به نظر می رسد .

 

شریف نیز که تنها حربۀ وی تحریم انتخابات است در صورت عدم برگزاری آن خلع ید خواهد شد ومی بایست برای نیل به هدف خود به تماشای نا آرامی ها و نتایج آن بنشیند . بنابراین ایفای نقش شریف در ترور بوتو از احتمال کمتری برخوردار است .

القاعده و طالبان نیز سازمان هایی هستند که از پذیرش ترور های انجام پذیرفته از سوی آنان هیچ ابایی ندارند . اما دخالت در ترور بوتو را تکذیب نمودند .

بنابر این گزینه ی سوم نیز چندان محتمل به نظر نمی رسد .
با توجه به موارد مذکور و در صورت اثبات آنان ، می توان این ترور را کودتایی دیگر از سوی مشرف محسوب کرد .

اما اگرحضور مشرف بار دیگر در مسند قدرت تثبیت شود باز هم آیندۀ روشنی را نمی توان برای او متصور بود . چراکه جو عمومی پاکستان و گسست ساخت اجتماعی این کشور هسته ای، منطقه را به سمت بی ثباتی سو خواهد داد مگر در صورت اصلاح ساختار سیاسی پاکستان و بازگشت ثبات حداکثری به این کشور .

۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۶ ، ۰۰:۵۴
حمیدرضا بیانی

 

 

مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست.مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید.مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.


در روزگاری که جهان به دو قطب شرق وغرب تقسیم شده بود و قریب به اتفاق ملل جهان زیرمجموعه یکی از این دو قطب محسوب می شدند، یک روحانی به همراه یک زن وتعدادی همراه، از کشوری به اصطلاح جهان سومی عازم پایتخت یکی از این دو قطب جهانی شدند. این هیئت حامل نامه ای از امام خمینی(ره) به گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود.


در نگاه اول بسیاری گمان می کردند این نامه نیز از نوع هزاران نامه دیپلماتیکی است که میان سران کشورهای جهان رد و بدل می شود، اما شاید تنها چیزی که در این نامه لحاظ نشده بود، عرف دیپلماتیک بود. در این نامه حضرت امام خمینی(ره) رهبر کمونیست شوروی را دعوت به توحید، خداپرستی و اسلام کرده بود. هرچند مفاد نامه بسیار تعجب انگیز بود اما شاید کسی فکر نمی کرد این نامه آنقدراهمیت داشته باشد که روزی همان آقای گورباچف بعد از سقوط شوروی بگوید: ای کاش به حرف های آیت الله(امام) خمینی گوش داده بودم.


13 دی ماه سالروزصدور پیام تاریخی حضرت امام(ره) در سال 1367 هجری شمسی به گورباچف است این نامه آنقدر صریح و شفاف است کانه امروز به نگارش درآمده اما این بار خطاب به بوش و حاکمان لیبرال سرمایه داری جهان غرب

*متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف و پاسخ گورباچف

۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۸۶ ، ۰۲:۲۹
حمیدرضا بیانی

بشیریه

روزنامه اعتماد روز شنبه با درج عکسی در صفحه اول خود در گزارشی مفصل از مهاجرت حسین بشیریه که از سوی این روزنامه به عنوان تئوری پرداز و جامعه شناس سیاسی اصلاحات مفتخر شده بود، خبر داد.
این روزنامه نوشته بود: «دکتر حسین بشیریه ساعت پنج صبح روز جمعه به اتفاق خانواده اش سوار هواپیما شد تا پس از رسیدن به اروپا راهی ایالت نیویورک آمریکا شود.»
روزنامه اعتماد که از این بابت خیلی نگران بود، مهم ترین دلیل مهاجرت بشیریه به آمریکا را ممانعت از تدریس وی در دانشگاه تهران برشمرد.
این درحالی است که کمیته انتظامی اساتید دانشگاه تهران، حسین بشیریه را به دلیل غیبت غیرموجه بیش از 2 نیمسال مستعفی تلقی کرد. با این حال برای بشیریه در نیمسال تحصیلی جاری کلاس هایی در مقطع کارشناسی برنامه ریزی شده بود.
وی استاد لیدرهای جریان اصلاحات به حساب می اید و افرادی همچون سعید حجاریان در محضر او شاگردی کرده اند ، بسیاری وی را سروش دهه 80 می دانند اما تفاوتی که میان وی و سروش قائلند ان است که سروش را استاد حوزه اندیشه فلسفی- دینی اما بشیریه را استاد حوزه فلسفی- اجتماعی می دانند.
رفتارها و نظرات بسیاری از سران اصلاحات را باید در آرای و تفکرات حسین بشیریه جستجو کرد شخصی که گرچه شاگردانش میانه دار جریان اصلاح طلبی بودند اما خودش همیشه در حاشیه و بیشتر نقش یک نظاره گر را ایفا می کرد، وی بیش از 25 جلد کتاب و صدها مقاله درحوزه علوم سیاسی تاریخ معاصر و به خصوص جامعه شناسی سیاسی به چاپ رسانده است بسیاری وی را پدر جامعه شناسی سیاسی در ایران میدانند.
وی یکی از عناصر پشت پرده و نویسندگان برنامه چهارم توسعه است در برنامه چهارم توسعه قسمتهایی مبنی بر لزوم رابطه با رژیم صهیونیستی گنجانده شده بود که بعد از انتشار بلافاصله از بازار جمع اوری شد و گویا در این ماجرا بشیریه نقش کلیدی داشته است.
بشیریه ، پس از انتخابات سوم تیر، به دلیل سرخوردگی ناشی از پیروزی دکتر احمدی نژاد، اعلام کرده که دیگر در ایران نخواهد ماند و پس از آن جذب یکی از دانشگاه های اروپایی  شده است
گفتنی است حسین بشیریه از محورهای اصلی تئوری پردازی انقلاب رنگین و کودتای مخملین در ایران بوده که با اعترافات کیان تاج بخش از نقش پیچیده وی در این پروژه پرده برداشته شد. بشیریه از سال 1383 در دانشگاه سیراکیوز ایالت نیویورک آمریکا که از مراجع پژوهشی سرویس های امنیتی آمریکاست به عنوان پژوهشگر ارشد مشغول به کار بوده و اکنون نیز مجدداً به همان دانشگاه مراجعت نموده است.

 

* اصلاح طلبان،ناتوی فرهنگی و حسین بشیریه!

۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۸۶ ، ۰۱:۰۱
حمیدرضا بیانی

 

فعال شدن شبکه های جاسوسی و خطر نفوذ به مراکز حساس نظام در جنگ های سیاسی و نظامی، همیشه نقاط کوری وجود دارند که غفلت از آنها می تواند به نفوذ دشمن و سلطه او بر رقیب بینجامد و یا دست کم سطحی از معادلات نظامی و سیاسی را به نفع دشمن تغییر دهد.

تجربه تاریخی نیز نشان داده است که غفلت از رخنه گاه های نظامی و سیاسی، همیشه استثنایی ترین فرصت ها برای نفوذ دشمن و تحمیل ضربه های کاری او بوده است.

موسویان

نمونه های تاریخی چنین وقایعی فراوان است. بارزترین نمونه آن در تاریخ اسلام، شکست سنگین مسلمانان در جنگ احد به دلیل غفلت آنها از یک گذرگاه مهم و استراتژیک بود. انقلاب مشروطه نیز در تاریخ معاصر و سرانجام تلخ آن، گواه دیگری بر این مدعاست.

انقلاب اسلامی ایران هم به دلیل غفلت از این مهم، هزینه های بسیار سنگینی را تاکنون پرداخته است.
نفوذ بنی صدر در بالاترین و کلیدی ترین پست اجرایی و نظامی کشور و کارشکنی فراوان او در امور جنگ به عنوان فرمانده کل قوا، در روزگار سخت تهاجم رژیم متجاوز عراق، کار جنگ را سال ها به عقب انداخت و نیروهای خدوم انقلاب را با یک چالش نفس گیر و فرساینده مواجه کرد.
 
شهادت ارزشمندترین عناصر پیش برنده انقلاب، همچون شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور از پیامدهای ناگوار نفوذی های دشمن در نظام بوده است.

پس از رحلت بنیان گذار انقلاب اسلامی، این تلاش دشمن نیز از نگاه تیزبین رهبر بصیر انقلاب دور نمانده و ایشان با اخطار گسترش فعالیت های جاسوسی دشمن و احتمال رخنه کردن آنها در مراکز حساس نظام، از همگان بویژه مسئولین خواستند که با هوشیاری تمام، مراقب رخنه گاه ها و نفوذی های دشمن باشند. معظم له با درک حساسیت روزهای پس از رحلت امام خمینی، تمامی مسئولین را به حساس بودن نسبت به تحرکات دشمن فراخوانده و فرمودند:

«باید از نفوذ عناصر ناباب دشمن در مراکز حساس جلوگیری کرد که البته این نکته را در درجه اول بایستی خود من متوجه آن باشم. توجه به این نکته صرفاً مخصوص من و امثال من نیست، مراکز حساس در همه جا هست. . . »

مقام معظم رهبری در جایی دیگر به نیروهای اطلاعاتی کشور فرمودند:

«شما باید کاملاً حواستان جمع باشد. . . همین الان هم آنها مشغول کارند. در حال حاضر جاسوس های آمریکا، انگلیس و دیگر رژیم های استکباری میان مردم و دستگاههای مختلف و حوزه های علمیه هستند و قصد ضربه زدن به نظام و انقلاب را دارند. »


و حال امروز که چندین سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد و کشور ما به عنوان پرچمدار جهان اسلام در میان امتهای مسلمان حرفی برای گفتن دارد ، امّا همچنان از وجود نفوذی ها رنج می برد.

موسویان

جریان موسویان در تاریخ ما به عنوان جاسوس ، خائن و یا نفوذی رقم خورد و لازم شد که به این موضوع  بیاندیشیم که در مراکز حساس نظام باید یک  کالبد شکافی عظیمی صورت گیرد تا شاید نیروهای نفوذی دشمن که هم اکنون کم نیستند شناسایی شوند.
دیگر نباید کسی از این موضوع که دستگاه اطلاعاتی کشور اگر بخواهد در سازمان ها اقدام به پاکسازی نیروهای نفوذی کند ناراحت و خشمگین باشند و حال اگر جا داشته باشد شخصیتی چون حسن روحانی را باید در جریان پرونده جاسوسی موسویان باز خواست کرد.
 
موسویان که در سال 1336 در یک خانواده تاجر و ثروتمند در کاشان متولد شد در سن 19 سالگی دراوج انقلاب به بهانه ی تحصیل به آمریکا گریخت و از همان جا بود که مجذوب غرب شد.
وی در بازگشت از غرب در پست های مختلف نظام به عنوان یک چهره خدوم نفوذ کرد و با مدرک فوق دیپلم ،سفارت ایران درآلمان را از آن خود کرد، تا شاید آلمان ابتدای شغل جاسوسی وی رقم خورد.
با حاکم شدن جریان دوم خرداد موسویان یکی از رویایی ترین پستهای خود را در کنار شیخ حسن روحانی تجربه کرد تا نظام باز هم از جریان نفوذی ها در آن مقطع از زمان ضربه بخورد.
موسویان که از همان ابتدا مورد سوء ظن مقامات اطلاعاتی بود و راهروهای سفارت انگلیس گواه حضور وی و خوش خدمتی های او بوده است ، اما حمایت های هاشمی از او ،دستگاه اطلاعاتی کشور را از نزدیک شدن به آن بر حذر داشت.
البته انگلیسیها امتیازات ویژه ی به او دادند ،که  تحصیل در یکی از دانشگاه های انگلیس در زمان حضورش در شوراهای امنیت ملی و اخذمدرک دکترا از همان دانشگاه گواه دیگری بر این مدعاست .

بگذریم که با حضور موسویان و روحانی در تیم مذاکره کننده هسته ای بیشترین صدمه به بدنه نظام خورد، امّا امروز که بحث جاسوسی موسویان به میان می آید، گذر از این ماجرا و چشم پوشی  اصلا ً جایز نیست و حتی دولت گذشته هم باید نسبت به چنین جریانی پاسخگو باشد.

و اما امروز برای مقابله با چنین خطراتی باید دستگاه اطلاعاتی ما بر خلاف دولت گذشته که به یک سازمان اخته شده تبدیل شده بود ،همچنان که درپرونده موسویان و دیگر جاسوسان موفق عمل کرده است ، به این رویه ی خود ادامه دهد .
و حال توصیه ای  به  برادران قضایی،اهمال و مماشات در روند رسیدگی به پرونده جاسوس هسته ای ، قطعا با منطق حکومت داری منافات دارد و افکار عمومی هیچ توجیهی را در این باره عاقلانه نمی داند.

------------------------------------------------------

یکی از دوستان به کالبد شکافی تاریخ پرداخته اند:« مثلث وزارت اطلاعات، شیخ ساده لوح و قوه قضائیه »


۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۸۶ ، ۱۹:۴۹
حمیدرضا بیانی

 

این روزها حرف و حدیث های زیادی در خصوص « شرایط ویژه کشور» مطرح می شود و حتی گاهی احساس می شود که نوعی اضطراب و نگرانی خاص به اذهان عمومی القا می گردد!
ولی ای کاش به صراحت بیان می شد که این شرایط ویژه در چه زمینه ای است و کدام شرایط جدیدی ایجاد شده  که قبل از این نبوده است ؟ و مقصود اصلی از ابراز و تلقین این نگرانی ها چیست ؟
قاعدتا هنگامی که در ادبیات سیاسی « به ویژه سیاسیون » سخن از « شرایط ویژه» به میان می آید ، منظور اصلی ، بحران های سیاسی – اقتصادی- و احیانا نظامی است و حتی به بحران فرهنگ که نقش موثرتری در ایجاد و یا مرتفع نمودن بحران ها دارد ، یا کمتر توجه می شود و یا اصلا توجهی نمی شود؟!
هر سیاستمداری که اندکی با سیاست و اصول آن آشنایی داشته باشد ، آگاه است که اعلام «شرایط ویژه» به مفهوم بحران ، به صورت خودکار شرایط ویژه و بحران را ایجاد می نماید.
بدیهی است که هیچ کس نمس تواند منکر «شرایط ویژه » این مملکت باشد.مملکتی که از یک سو بر استقلال خود پافشاری می نماید و از سوی دیگر بزرگترین دشمن آمریکا قلمداد می گردد و هم چنین مدعی «اسلام» است و چشم امید بیش از یک میلیارد مسلمان قرار گرفته است و به لحاظ جغرافیایی قلب خاورمیانه است و به لحاظ ژئوپلوتیک ، حساس ترین کشور دنیا است و به لحاظ علمی امروزه به انرژی هسته ای نیز دست یافته است و قدرت جنگی خود را نیز در جنگ 8 ساله ،‌آن هم با دست خالی و در مقابله با همه توان های قدرتمندان جهان نشان داده است و مهم تر از همه آن که به لحاظ وحدت مردم تحت رهبری «ولایت» از یکپارچگی بلا مثالی برخوردار است ، حتما در شرایط ویژه قرار دارد و هر روز دچار بحرانی می شود.اما مهم این است که چه اتفاق جدیدی افتاده که ناگهان برخی سیاسیون نگران آن شده اند؟!
در زمینه ی شرایط ویژه اقتصادی ، در چه زمانی این مملکت دچار بحران نبوده است؟ در چه زمانی از سوی کشورهای غربی محاصره اقتصادی نگردیده است؟ در چه زمانی با تورم یا کمبود مواجه نبوده است؟
و...؟!
شاید بتوان اذعان نمود که تنها شرایط ویژه ای که امروز بر مملکت حاکم شده و قبل از این کمتر به چشم می خورد ، توزیع نسبتا عادلانه ثروت در همه شهرها و روستاها – کوتاه شدن دست عده ای خاص از تمامی ثروت کشور – جلوگیری از اعطای وام های چند صد یا حتی هزار میایاردی و غیر قابل وصول به برخی از اشخاص معین – اجرای اصل 44 و محدود کردن دولت در سرمایه گذاری – جلوگیری از سوبسیت های بی رویه و کم کردن وارداتی که سود آن فقط به جیب دلال های کلان می رفت – راه اندازی هزاران طرح تولیدی زود بازده و ...  .
آقایان خود با انصاف پاسخ دهند که اگر شرایط ویژه اقتصادی امروز ، بحرانی تر از دیروز است ،‌چرا میزان سرمایه گذاری خارجی در ایران به مراتب مضاعف شده است ؟
چرا میزان بازگشت سرمایه های فرار کرده از ایران به مراتب افزایش یافته است ؟ چرا میزان صادرات کشور افزایش و واردات تقلیل یافته است ؟ و...
در خصوص شرایط ویژه سیاسی ، در چه زمانی آمریکا از باب مصالحه و خیر خواهی وارد شده است و همه ترفندهای خود را برای محصور و مغلوب نمودن ایران درعرصه ی سیاست خارجی به کار نبرده است؟ و در چه زمانی کشورهای اروپایی (که برخی سنگ آنها را به سینه می زنند) ، از موضع قدرت و دشمنی با ایران تعامل ننموده اند ؟! در چه زمانی گزارش های مجامع بین المللی و مصوبات آنها به سود ایران بوده است ؟! و...
  شاید تنها تفاوت این باشد که امروز ایران با قدرتی بیشتر و باج دهی کمتر که ناشی از «باور خود» و عدم «خوباختگی » در مقابل غرب است در عرصه سیاست بیت لملل حاضر شده است . ویا این که روابط بین الملل خود را به چند کشور مشخص اروپایی محصور ننموده است و یا با قدرت و توان تمام با آفریقا که در واقع حیات خلوت آمریکا محسوب می شود روابط قوی دیپلماتیک برقرار نموده است ، پرونده انرژی هسته ای را از شورای امنت به آژانس بازگردانده است ، دشمنانی چون فرانسه را مجبور به اقرار در محق بودن ایران نموده است ، از باج های آشکار و پنهان جلوگیری نموده است ...و در سیاست ملی (اذهان عمومی ملت ها) بسیار موفق تر از گذشته عمل نموده ومحبوب تر است و نقش تعیین کننده ی ایران در آسیا – منطقه و تعاملات سیاسی بین المللی بسیار قوی تر ا گذشته شده است .
و اما در خصوص بحران یا شرایط ویژه نظامی ،‌آقایان بفرمایند در طی قریب این سی سال که از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران گذشته است ، در چه زمانی ایران به صورت مستقیم یا تلویحی تهدید به جنگ نشده است ؟!پایگاه نظامی آمریکا در ترکیه ، آذربایجان و قطر و حضور نظامی در عراق و افغانستان که جدید نیست .
شاید تنها تفاوت این باشد که امروزه عمر مفید تهدید مستقیم یا غیر مستقیم جنگ علیه ایران ، چه از ناحیه رییس جمهور یا وزیر امور خارجه آمریکا و چه از ناحیه هم پیمانانی چون فرانسه و انگلیس ، کمتر از 48 ساعت است ! چنانچه در طی دو سال گذشته ، هر تهدیدی پس از گذشت کمتز از 48 ساعت ، از ناحیه گوینده تکذیب می شود.
پس  اگر در این 20 سال جنگی به راه نیانداختند ،‌معلوم است که نمی توانند و اگر بتوانند بدون ملاحظه و یا روی در بایستی این کار را خواهند کرد. آنها نیز به خوبی می دانند که قدرت نظامی ایران امروز ، بسیار با ایران جنگ 8 ساله متفاوت است .
پس تهدید جنگ همیشه بوده و خواهد بود و احتمال آن در این دنیای وحشی و حاکمیت سیاست جنگی آمریکا همیشه خواهد بود .اما آنچه آنها را مترصد آنند و بیش از جنگ لطمه می زند ،‌فروپاشی از درون به واسطه دامن ردن به اختلافات سیاسی ، مذهبی ،  قومی  و ... می باشد.
ما به این دسته از سیاسیون متذکر می شویم که مردم ما را از جنگ نظامی نترسانید که این ساده ترین جنگ است . بیش از 20 سال است که در اذهان عمومی بحث می شود که آیا آمریکا لشکر کشی می کند یا خیر ؟! اما غافلند از این که «ناتوی فرهنگی» در طی این 20 سال جنگ خود را تمام عیار ادامه می دهد!

« تنها شرایط ویژه امروز! »

به نظر می رسد هر عقل سلیمی که اندکی با مسائل روز آشنایی داشته باشد اذعان می نماید که امروزه هیچ شرایط ویژه ی جدیدی به وجود نیامده است به غیر از نزدیکی «انتخابات مجلس»!
بدیهی است که انتخابات مجلس هفتم و همچنین ریاست جمهوری نهم ، تنها بیانگر بسیاری از واقعیات که هوشیاری و بیداری مردم و دلزدگی آنها از شعارها ، دسته کشی ، فریب ها و ... بود، بلکه موجب به حاشیه رفتن عده ای از سیاسیون اقتصادی گردید . و قدرت + ثروت ، چیزی نیست که بتوان با چند بار شکست از آنها دست کشید . اصلا همه نزاع های دنیا بر سر همین دو مسئله است و بقیه همه بهانه.
قرار نیست این طیف ها چون از طرف افکار عمومی و با رای قاطع کنار گذاشته شدند ، خودشان هم درباره خود و عملکردشان قضاوت منصفانه ای بنمایند و برای همیشه کنار روند ! اما دوباره به میدان آمدنشان مستلزم رای مردم است .پس باید با توسل به انواع حیل ،‌افکار عمومی را به خود جذب  نمایند.
یکی از همین شیوه ها ، القای قرار گرفتن کشور در «شرایط ویژه» و «بحرانی» جدید است ، تا اذهان عمومی به صورت ناخود آگاه احساس کنند که این شرایط و بحران ناشی از سیاست ها و عملکرد دولت و مجلس فعلی است و طبعا برای عادی سازی شرایط و  خروج از بحران ، به گروه ها و افراد دیگردی توجه نموده و رای دهند!
بدیهی است که ناخود آگاه ذهن ، آن کس را که مدعی وجود «شرایط ویژه» و «بحران» می شود ،نه تنها خود و عملکردش را ازبروز آنها مبرا نموده ،‌بلکه به صورت غیر مستقیم القا می کند ،‌این «من » یا «ما» هستیم که می توانیم این شرایط را تغییر دهیم . ودر سیاست گذاری های تبلیغاتی به این روش می گویند : «جنگ روانی»!
و در پایان لازم است عنوان شود که این کشور همیشه در شرایط ویژه و بحران های متفاوت بوده است و تاظهور حضرت ولی عصر(عج) و پس از آن نیز خواهد بود و مردم همچنان که در گذشته با اتحاد ،‌انسجام و استقامت کم نظیر خود در طول تاریخ بشر ، این شرایط و بحران ها را پشت سر گذاشتند، باز هم در میادین حاضر بوده و با هوشیاری خود مانع از ایجاد جریان و موج خواهند شد و خود را به دست « امواج تبلیغاتی » نخواهند داد.
 

۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۸۶ ، ۰۱:۱۹
حمیدرضا بیانی

 
از روز سه شنبه با خبری که در یکی از سایتها منتشر شد، این شایعه به صورت گسترده در رسانه ها خصوصا در فضای مجازی انتشار یافت که احمدی نژاد مخالفان خود را بزغاله نامیده است ...

از آنجایی که به عنوان خبرنگار در سفر اخیر رئیس جمهور به استان خراسان جنوبی و به طور خاص در سخنرانی ایشان در جمع ایثارگران و خانواده های شهدای این استان در بیرجند که ظاهرا برخی ها آن جمله را از این سخنرانی استخراج کرده اند حضور داشتم، بهتر است واقعیت را تشریح کنم. 

منبع : وبلاگ خبرنگار مسلمان

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۸۶ ، ۲۱:۱۰
حمیدرضا بیانی