حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

هر یک از ما از غیب الغیوب حرکت کردیم
از اصلاب عبور کردیم
بدون اختیار و خواست خودمان در اینجا به هم بر خوردیم
از اینجا هم به غیب الغیوب می رویم
ممکن است بعد از این هم یکدیگر را نبینیم

 

رژیم اشغالگر قدس در کلام امام(ره)

 

 

* من طرفداری از طرح استقلال اسرائیل و شناسایی او را، برای مسلمانان یک فاجعه و برای دولتهای اسلامی یک انفجار می دانم.


* دولت غاصب اسرائیل با هدفهای که دارد، برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد.


* برادران و خواهران باید بدانند که آمریکا و اسرائیل با اساس اسلام دشمنند.


* خیال ابلهانه اسرائیل بزرگ ، آنان را به هر جنایتی می کشاند.


* ملتهای برادر عرب ، و برادران لبنان و فلسطین بدانند که هر چه بدبختی دارند از اسرائیل و آمریکاست.


* نسبت به اسرائیل ، مسلم است که ما به یک دولت غیر قانونی و غاصب و متجاوز به حقوق مسلمین و دشمن اسلا م ، هیچ گونه کمکی نخواهیم کرد.


* اسرائیل از نظر اسلام  و مسلمین و تمامی موازین بین المللی غاصب و متجاوز است؛ و ما کمترین اهمال و سستی را در پایان دادن به تجاوزات او جایز نمی دانیم.


* کراراً گفته ام و شنید ه اید: اسرائیل به این قراردادها اکتفا نمی کند و حکومت  اعراب را از نیل تا فرات غصبی می داند.


* اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود.


* بر هر مسلمانی لازم است که خود را علیه اسرائیل مجهز کند.


* کسانی که از اسرائیل حمایت می کنند باید بدانند که افعی گزنده را در حمایت خود قوی می کنند.


* از اسرائیل، این دشمن اسلام و عرب جانبداری نکنید، که این افعی افسرده اگر دستش برسد بر صغیر و کبیر شما رحم نمی کند.


* بر همه آزادیخواهان جهان است که با ملت اسلام هم صدا شده، تجاوزات  غیر انسانی اسرائیل را محکوم نمایند.


* ایران دشمن سر سخت اسرائیل بوده و هست.


* ما اسرائیل را رد خواهیم کرد و هیچ رایطه ای با او نخواهیم داشت، او دولت  غاصب  است و با ما دشمن.


* من به جمیع دول اسلام، و مسلمین جهان در هر جا هستند اعلام می کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عمال اسرائیل متنفرند، و از دولتهایی که با اسرائیل سازش می کنند متنفر و منزجرند.


* ما با اسرائیل چون غاصب است و در حال جنگ است با مسلمین، روابطی  نخواهیم داشت.


* اسرائیل حقوق مردم عرب را غصب کرده است، با او مخالفت خواهیم کرد.


* اسرائیل در حال جنگ با مسلمین است و غاصب سرزمینهای برادران ما می باشد، ما به آن نفت نخواهیم داد.


* اسرائیل مطرود ماست؛ و ما برای همیشه نه نفت به او می دهیم و نه آن را به هیچ  وجه [به رسمیت] می شناسیم.


* تا ملتهای اسلامی و مستضعفان جهان بر ضد مستکبران جهانی و بچه های آنان، خصوصاً اسرائیل غاصب قیام نکنند، دست جنایتکار آنان از کشورهای اسلامی کوتاه نخواهد شد.


* اسرائیل غاصب است و هر چه زودتر باید فلسطین را ترک کند.و تنها راه حل این است که برادران فلسطینی هر چه زودتر این ماده فساد را نابود گردانند و ریشه استعمار را در منطقه قطع کنند، تا آرامش به منطقه باز گردد.


* وظیفه ملت غیور ایران است که از منافع آمریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری  کرده، و آن را مورد هجوم قرار دهند.


* دولتهای ممالک نفت خیز اسلامی لازم است از نفت و دیگر امکاناتی که در اختیار دارند، به عنوان حربه علیه اسرائیل و استعمارگران استفاده کنند.


* لازم است بر دول اسلامی خصوصاً، و بر سایر مسلمین عموماً، که دفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند.


* این ماده فساد که در قلب ممالک اسلامی، با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است و ریشه های فسادش هر روز ممالک اسلامی را تهدید می کند، باید با همت ممالک اسلامی و ملل بزرگ اسلام ریشه کن شود.

۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۸۷ ، ۰۱:۴۴
حمیدرضا بیانی

 

دیدار عبداله نوری با منتظری سالهای 1381 تا 1386 دادگاه عبدالله نوری در روز شنبه 8 آبان 1378 به صورت علنی و در حضور هیئت منصفه آغاز شد. جلسات دادگاه نوری که شش جلسه ادامه داشت و نوری با آزادی تمام در آنها به دفاعیات خود پرداخت، سندی محکم و گویا بر انحراف نوری از مسیر انقلاب و افکار و ایده های ناب امام خمینی در موضوعات مختلف بود.


وی در این دادگاه با دفاع از مواضع سابق خود که در روزنامه خرداد منعکس می گردید، به دفاع جانانه از نهضت غیر قانونی آزادی، تشکیک در نامه امام خمینی در خصوص عدم مشروعیت این نهضت، حمایت سیاسی قاطع از آقای منتظری و تشکیک در نامه معروف 6/1/13۶8 پرداخت. اظهار تأسف نوری در عدم شناسایی رژیم اشغالگر قدس از سوی جمهوری اسلامی و ترغیب به شناسایی و نیز موضوع رابطه با آمریکا و نکوهش مسؤولین سیاست خارجی به خاطر امتناع از مذاکره با آمریکا، از دیگر موضوعاتی بود که حیرت همگان را برانگیخت. نوری با غیر قانونی خواندن دادگاه ویژه روحانیت (که با حکم بنیان گذار جمهوری اسلامی فعالیت می کرد) و نیز در پیش گرفتن مشی گستاخانه و هتاکانه نسبت به اصل این دادگاه و تصمیمات آن پرده ای دیگر از تقابل با اندیشه های فقهی و حکومتی امام را به نمایش گذاشت.


دادگاه ویژه روحانیت، بالاخره پس از شش جلسه و استماع آخرین دفاعیات متهم که با حضور هیئت منصفه تشکیل شده بود، با ذکر مستندات قانونی بر موارد اتهامی ذیل در خصوص متهم صحّه گذاشت:


.1 اهانت به احکام نورانی اسلام و مقدسات مذهبی.
.2 اهانت به بنیان گذار جمهوری اسلامی حضرت امام از طریق بدعت گذار معرفی کردن معظم له و استعمال کلمات و عبارات موهن و مقابله با برخی از نظرات و دیدگاه های اصولی حضرت امام.
.3 افترا و نشر اکاذیب به منظور اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی.
.4 فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی.

محاکمه نوری و محکومیت وی به پنج سال حبس و پنج سال محرومیت از فعالیت های مطبوعاتی، بازتاب بسیار وسیعی در محافل سیاسی داخل و خارج کشور داشت. فضای کشور نیز که در آستانه انتخابات مجلس ششم قرار داشت، به شدت تحت تأثیر این محاکمه قرار گرفته بود. جنجال سیاسی عجیبی به پا خاست و رسانه های غربی نیز با انعکاس اخبار مربوطه به دادگاه و بزرگ نمایی اتفاقات ایران و ارائه تحلیل های گوناگون، پیوسته به هیجانات سیاسی در ایران دامن می زدند.


حمایت بی سابقه رسانه های غربی از مواضع نوری


عبدالله نوری که روزگاری به دلیل پیروی از امام خمینی و رهبری انقلاب، از نگاه رسانه های بیگانه مستحق هرگونه توهین و دشنام بود، به یکباره به یک قهرمان درخور تجلیل و ستایش تبدیل شد. او خود یک زمانی در جمع همکاران خویش از این که روزی خدایی ناخواسته به عامل رسانه های بیگانه بدل شود به شدت بیمناک بود:
«. . . یک وقت جوری نشود که ببینیم که حرف های رادیوهای بیگانه با حرف های ما جور دربیاید من بالاتر از این بیان می کنم که نکند رادیوهای بیگانه را ما تغذیه کنیم و آنها نطق ما را بگذارند، نوشته ها و مصاحبه های ما را بگذارند و بخوانند. . . ».
اما صد افسوس که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. او اکنون مردی است که «سمبل آزادی خواهی و نوگرایی نسل جدید» لقب گرفته است. نوگرایی که هیچ خط قرمزی را برای حرکت اصلاحی خویش برنمی تابید.
نوری از نگاه این رسانه ها دیگر یک روحانی انقلابی پیرو امام نبود، بلکه از او همواره به عنوان یک شورشی قهرمان در مقابل انقلاب و امام و آرمان های وی یاد می شد.
روزنامه «نیویورک تایمز» از نوری به عنوان «مارتین لوتر انقلاب ایران» و اصلاح گر دینی یاد می کرد.

روزنامه الشرق الاوسط از نوری به عنوان شخصیتی که راه را برای پایان دادن «خمینیسم» هموار کرده است نام می برد.  و همین روزنامه (چاپ بیروت) چند روز بعد، عبدالله نوری را «بوریس یلتسین» ایران خواند که می تواند سوت پایان حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را به صدا درآورد. همچنان که یلتسین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رااعلام کرد.

روزنامه گلوب اندمیل (کانادا) در تجلیل از نوری نوشت: «نوری اولین روحانی ایرانی بود که گفت: اگر فلسطینی ها خواستار صلح با اسرائیل هستند ما که هستیم که به دنبال جنگ باشیم»
روزنامه «سالزبورگر ناخریشتن» اتریش با اشاره به دفاعیات نوری در دادگاه نوشت: «نوری بر مقدس ترین تابوهای جمهوری اسلامی انگشت نهاد. او مشروعیت دادگاه روحانیت را انکار کرد و بدین ترتیب جسارتی کرد که تا پیش از آن، شجاع ترین اصلاح طلبان هم نکرده بودند. او میراث خمینی را که این دادگاه را خارج از قانون اساسی تأسیس کرده بود، زیر سؤال برد».


واکنش گروه های فشار به محاکمه عبدالله نوری


اصلاح طلبان برای آزادی عبدالله نوری کمیته ای را تحت عنوان «همبستگی ملی برای آزادی نوری» تشکیل دادند تا بتوانند در کنار اعتراضات عمومی، فشارهای قانونی را برای آزادی وی ترتیب دهند. این کمیته متشکل از تمام سازمان ها، احزاب، نهادها و تشکل های سیاسی بود که به محکومیت عبدالله نوری اعتراض داشتند.
گام بعدی اصلاح طلبان، ایجاد تجمع های اعتراض آمیز و فشار برای عقب نشینی قوه قضائیه بود که البته از مدت ها پیش از سوی رسانه های بیگانه تبلیغ و ترویج می شد. روزنامه «ایندیپندنت» چاپ لندن، با ارائه تحلیلی از دادگاه عبدالله نوری، محکومیت وی از سوی دادگاه ویژه روحانیت را عاملی برای شدت یافتن جنگ بین جناح های سیاسی در ایران تفسیر کردند.
روزنامه «نیویورک تایمز» نیز نوشت: «زندانی شدن عبدالله نوری می تواند به شورش هایی نظیر شورش های دوران انقلاب منجر شود. شورش هایی که سقوط حکومت سلطنتی را به دنبال داشت. »


تحریک شدید کشورهای غربی و سازمان های بین المللی


در پی این تحریکات و فعال شدن جنبش دانشجویی، بویژه دفتر تحکیم وحدت و نیز شکل گیری هسته های شورش در دانشگاه ها، اتحادیه اروپا و برخی از سازمان های جهانی نیز در حمایت از نوری از خود واکنش های تندی نشان دادند.
سازمان نظارت بر حقوق بشر مستقر در نیویورک، با ارسال نامه ای به رهبری معظم انقلاب، ضمن غیرمنصفانه خواندن این دادگاه، آن را مغایر با ماده 19 کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی - که ایران نیز از امضاکنندگان آن است - خواند و خواستار آزادی سریع عبدالله نوری شد.
سه روز بعد، سازمان عفو بین الملل نیز با انتشار بیانیه ای، ضمن غیرقانونی خواندن دادگاه ویژه روحانیت، محاکمه عبدالله نوری و رأی صادره از سوی این دادگاه را به شدت محکوم کرده و خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط نوری شد.
اتحادیه اروپا نیز در واکنش به دستگیری و محاکمه گروهی از اصلاح طلبان از جمله عبدالله نوری و محسن کدیور که پیش از وی از سوی دادگاه ویژه روحانیت محاکمه و محکوم گردیده بود، گسترش هر گونه روابط و ارتقای مناسبات تجاری اتحادیه اروپا را منوط به بهبود حقوق بشر نمود. این اتحادیه اعلام کرد که اعضای اتحادیه می خواهند قبل از تعیین روابط با تهران، شاهد موارد بیشتری از اصلاحات و بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران باشند.  با توجه به این مواضع باید حمایت های گسترده و هماهنگ سازمان های بین المللی و کشورهای غربی از نوری را یکی از مهم ترین سرفصل های زندگی این انقلابی پشیمان و از اتفاقات غیر قابل انتظار این رویداد به شمار آورد.


عبدالله نوری از نگاه رهبر معظم انقلاب


مقام معظم رهبری در واکنش به اظهارات و مواضع تأسف بار عبدالله نوری، او را انسانی فریب خورده و قابل ترحّم خواند و در تبیین ماهیت دشمن اصلی ملت ایران فرمودند: «جبهه دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست، منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می شود.

بر اثر حادثه ای عقده و کینه ای پیدا می کند و در مقابل نظام می ایستد؛ در مقابل سخن حق می ایستد؛ در مقابل امام و راه امام می ایستد. این، آن دشمن اصلی نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلی کسی است که پشت سر این قرار می گیرد، اما خودش را نشان نمی دهد؛ در داخل کشور خودش را نشان نمی دهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه جهانی، در جبهه بین المللی، به عنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسی سیای آمریکا یا موساد صهیونیست ها چرا؛ کاملا چهره او آشکار است؛ حرف هم می زند؛ حقایق را هم می گوید؛ انگیزه هایی را هم که او برای مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان می کند؛ اما آن دنباله او که داخل کشور است، خود را دم چک اقتدار حکومت قرار نمی دهد. می داند که این حکومت، حکومت مقتدری است؛ حکومتی است که متکی به آرأ مردم است؛ متکی به محبت مردم است؛ متکی به ایمان مردم است؛ از این حکومت می ترسند و خودشان را جلو نمی دهند. حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه از زبان آدم های غافل می زنند. یک وقت می بینید طرف، یک روحانی است؛ اما غافل و فریب خورده و بی خبر؛ یا یک دانشجوست؛ اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولی حتی انقلابی است؛ اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته یا احیاناً دچار عقده و کینه ای شده است. حرف از زبان این فرد خارج می شود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است. »


مقام معظم رهبری، ضمن تبیین اهداف دشمن در حمایت گسترده از عبدالله نوری، ورود وی به اردوگاه دشمن و اظهارات دشمن پسند وی را، غم بزرگ خود خواندند و فرمودند: «غصه هایی هم هست. من اصلا نمی خواهم غصه ها و غم ها را مطرح بکنم. بحمدالله غمگسار داریم. خدای متعال و اولیای او بهترین غمگسارند. در همه مراحل زندگی این طور بوده است. امروز هم، همان طور است. اما اگر من فقط بخواهم یک اشاره بکنم، غم بزرگ این است که بعضی عناصری که هیچ سودی در سلطه آمریکا بر این کشور ندارند، از روی غفلت و اشتباه و ضعف ها و عقده ها، برای سلطه آمریکا بر این کشور تلاش می کنند!

البته اشخاص مختلفند. بعضی ها عقده ای دارند؛ بعضی ها کینه ای دارند؛ بعضی ها گله ای از کسی دارند؛ برای خاطر دستمالی، قیصریه را آتش می زنند. برای خاطر یک دشمنی و یک کینه شخصی و یک محرومیت از فلان مسئولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلا نشده، برای خاطر یک اشتباه در فهم، می بینید که حرفی می زنند، اقدامی می کنند، موضعی می گیرند و کاری می کنند که به ضرر تمام می شود و در خدمت دشمن قرار می گیرند! بدانید این رادیوهای بیگانه با میلیون ها دلار صرف و خرج راه می افتد. اینها هدف دارند از این که این تبلیغات را می کنند. می خواهند افکار عمومی کشورهای مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار بدهند. بیخودی که نمی آیند از شخصی، از حرفی، از جریانی این طور دفاع بکنند! هر آدم عاقلی تا دید دشمن دارد برایش کف می زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطی کردم؛ من چه کار کردم که دشمن دارد برای من کف می زند. باید به خود بیاید. این مایه غصه است که بعضی از کف زدن دشمن خوششان می آید! اگر گل زن مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسی در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتی که می بینی دشمن دارد برایت کف می زند، باید بفهمی که به دروازه خودی گل زده ای! ببین چرا زدی؟ ببین چرا کردی؟ ببین چه اشتباهی کرده ای؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن.

۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۸۷ ، ۰۲:۰۱
حمیدرضا بیانی

 

«تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام » امام خمینی(ره)


با گذر از ماجرای پرافت و خیز قتل های زنجیره ای،حادثه 18 تیر یکی دیگر از غمبارترین رویدادهای دیگر دهه 70 در ایران است،غائله شوم کوی دانشگاه تهران که در نه سال از این حادثه می گذدرد همیشه کانون تحلیل‌ها و تفسیرهای گوناگون روزنامه‌ها و جناحهای سیاسی بوده و هست.


 حادثه کوی دانشگاه از جمله حوادثی است که ممکن است در کشورهای دیگر هم اتفاق بیفتد یا حتی اتفاق افتاده باشد همانند فرانسه که پس از کشته شدن دو جوان سیاه پوست  به دست پلیس فرانسه جرقه یک بحران بی سابقه را در فرانسه موجب گردید که به رغم تلاش نیروهای امنیتی تا دوهفته متوالی ادامه یافت ، اما آنچه اهمیت دارد، این است که ایران هر کشوری نیست و مردم آن هم هر مردمی نیستند.


باید روشن شود که دلایل اصلی ایجاد اینگونه بحرانها چیست؟  وچرا برخی از جریانهای سیاسی داخل کشور با بحران سازان همنوایی می‌کنند و تا کنون پس از گذشت 9 سال هنوز پاسخ مناسبی به آنها داده نشده است.


با مرور آسیب شناسی 18تیر می توان گفت که بعضی افراد شعار تحریم، تغییر ساختار کلی نظام، تغییر ساختار قانون اساسی، براندازی و... را می دادند و با تاکید بر رادیکالیسم عملی و نظری موافقت ضمنی خود را با بیگانگان نشان می دادند که این اوج مسئولیت ناپذیری و خیانت به ایران است. گروهی از ملحدان سرسخت و نیز از منافقان و ضد انقلابهای کینه توز که سالها کینه اسلام و امام و انقلاب را در دل انباشته بودند یک باره فرصت یافتند و در پناه بسیاری از همان نوع دولتیان نه تنها هرچه خواستند گفتند و نوشتند بلکه عملا اقدام به براندازی نظام کردند که غائله 18تیر 78 نمونه آن است- غائله ای که طیف نفاق از مرکز وزارت علوم آن را هدایت می کرد!- ماجرای همدان، مشهد، دانشگاهها، دانشگاه امیرکبیر و سایر حرکات سیاسی برانداز هم بار و بر آن اصلاحات تعریف ناشده است.

 

مجلس پنجم در اوائل سال سوم دوره نمایندگی، با علم به این واقعیت که بخش مهمی از ناهنجاری های موجود، ناشی از نقاط ضعف و وجود نواقص فراوان در قانون مطبوعات مصوب 1364 است، تصمیم به اصلاح آن گرفت، که این تصمیم به بهانه تحدید آزادی مطبوعات و تعارض آن با اصول قانون اساسی، با مخالفت صریح وزیر ارشاد به عنوان موضع رسمی دولت آقای خاتمی روبرو شد.


مطبوعات زنجیره ای نیز با به راه انداختن هیاهو وجنجال، سعی در وادار نمودن مجلس به عقب نشینی از تصمیم خود داشتند. در همین راستا روزنامه سلام در اقدامی شگفت انگیز دست به انتشار یک خبر کاملاً سری و محرمانه زد که این امر بر شدت التهابات و هیجانات سیاسی در کشور افزود.


این روزنامه، یک روز قبل از به بحث گذاشته شدن «طرح اصلاحیه قانون مطبوعات» در مجلس، یعنی در تاریخ 15 تیر 1378 یک نامه کاملاً سرّی و طبقه بندی شده را منتشر کرد که در آن از طرح اصلاح قانون مطبوعات و ارتباط آن با سعید امامی (اسلامی)، سخن به میان رفته بود. این روزنامه در تیتر نخست خود نوشته بود: سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است.

 

و در میان روزنامه ها صبح امروز هم به همنوایی با روزنامه سلام پرداخت

 


در پی این اقدام، وزارت اطلاعات شکایتی را علیه روزنامه سلام تنظیم و آن را تسلیم قوه قضاییه نمود، تا قوه قضاییه عاملین این اقدام غیر قانونی را مورد پیگرد و مجازات قرار دهد.


دادگاه ویژه روحانیت نیز در پی این شکایت، روزنامه سلام را به جرم انتشار اسناد طبقه بندی شده توقیف نمود. البته در همان روز وزارت اطلاعات در پی فشارهای سیاسی حامیان دولت خاتمی، ناچار به پس گرفتن شکایت خود شد. در عین حال هیچگاه محرمانه بودن این نامه را انکار نکرد، بلکه بالعکس آقای یونسی بارها پس از آن ماجرا بر محرمانه بودن نامه تأکید کرده بود.


وی چند ماه پس از انتشار نامه و توقیف روزنامه سلام، در مصاحبه ای تصریح کرد: «روزنامه سلام مستندی را افشا کرد که کار بسیار بدی بود. این روزنامه سندی را منتشر کرد که از اسناد قطعی وزارت اطلاعات بود


یونسی چندی بعد در جمع خبرنگاران این اقدام را سرقت اطلاعات خواند و گفت: «سندی که روزنامه سلام چاپ کرد، در حقیقت یک نوع سرقت بود که نباید چنین کاری صورت می گرفت»
وزارت اطلاعات هر چند شکایت خود را پس گرفت، اما از نظر مقامات قضایی جمهوری اسلامی این امر نمی توانست مانع از اقدام قوه قضاییه در مجازات دست اندرکاران خاطی روزنامه سلام گردد، چرا که اقدام مذکور، کاملاً غیر قانونی بوده و مجرمانه تلقی می شد. و طبیعتاً اولین واکنش آن هم چیزی جز توقیف موقت روزنامه سلام نمی توانست باشد.


دانشگاه تهران که مدت ها در اثر تحریکات عوامل افراطی، خصوصاً گروهک نهضت آزادی و نیز اتفاقات سیاسی پیاپی در تب و تاب به سر می برد، پس از اطلاع از ماجرای توقیف روزنامه سلام و نیز با انگیزه مخالفت با تصویب کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات، در شامگاه هفدهم تیرماه به صحنه تجمع های اعتراض آمیز و درگیری های خشونت بار تبدیل گردید. دفتر تحکیم وحدت در روز پنجشنبه 17 تیر 1378 بنا بر گزارش کمیته تحقیق شورای عالی امنیت ملی، یک میتینگ اعتراض آمیز را در دانشگاه تهران برگزار می کند. پس از آن واقعه در ساعت 45/22 دقیقه حدود 150 نفر از دانشجویان اقدام به راهپیمایی غیر قانونی کرده و سپس با تحریکات عده ای از عناصر افراطی از کوی دانشگاه خارج می شوند و با سر دادن شعارهایی مراتب اعتراض خود را ابراز می دارند.

شرارت آرام آرام خود را به کوی دانشگاه تهران می رساند و زبانه های شیطنت از لابه لای میله های خوابگاه شعله ور می شوند و شب هجدهم تیرماه 1378 رقم خورد

در همین حال نیروهای انتظامی و پلیس ضد شورش به دعوت مسئولین دانشگاه وارد منطقه می شوند و با تذکرات پی در پی و دعوت از دانشجویان به حفظ آرامش، از آنها می خواهند که به داخل کوی دانشگاه باز گردند، اما این تلاش ها هیچ نتیجه ای در بر نداشت.

چندی بعد با ملحق شدن تعدادی از عناصر ضد انقلاب و فرصت طلب در خیابان های اطراف دانشگاه، فضا برای اعمال خرابکارانه و کاملاً خلاف قانون، نظیر: سلب آسایش مردم محل، تعرض به عابران و اشخاص در حال گذر، ضربه زدن به اموال عمومی و خصوصی و اهانت و هتاکی علیه مسئولین بلند پایه نظام فراهم می شود.

پلیس نیز پس از تشدید اوضاع، با دریافت مجوز از وزیر کشور، مبنی بر لزوم برخورد با تحرکات غیر قانونی از جمله راهپیمایی های بدون مجوز دانشجویان که به بروز آشوب انجامید وارد عمل می شود که با مقاومت اغتشاشگران روبرو می گردد. با تشدید درگیری ها و آشوب ها پلیس ضد شورش برای دستگیری تعدادی از آشوبگران و آزادی سه نفر از پرسنل خود که توسط دانشجویان به گروگان گرفته شده بودند، وارد محوطه کوی دانشگاه می شوند که این امر بر دامنه فاجعه می افزاید و ماجرا را پیچیده تر می سازد.

کوی دانشگاه در شب هجدهم تیر ماه در حالی که آبستن حوادث بسیار ناگواری بود، شب بسیار سخت و ناآرامی را سپری کرد. عناصر ضد انقلاب پس از اطلاع از اوضاع شهر به دانشگاه هجوم آوردند و تحریک کنندگان حزبی درون حکومت نیز هراز گاهی با دمیدن در تنور احساسات با سخنرانی ها و شایعات و جعل اخبار صددرصد کذب نظیر به خاک و خون کشیده شدن تعدادی از دانشجویان کوی دانشگاه، زبانه های این آتش را شعله ور ساختند و فردای آن روز حادثه، حادثه غم انگیز دیگری شکل می گیرد و فصل تازه ای از حوادث رقم می خورد، حوادثی که به قطع و یقین دست ناپاک دشمن خارجی در ایجاد و هدایت آن نقش آفرین بوده است.

از هیجدهم تیر ماه 78 به بعد، اتفاقاتی رخ داد که کاملاً از تصمیم و عزم جدی عاملان آن برای براندازی نظام جمهوری اسلامی حکایت می کرد. در ادامه خط تشنج و خشونت که در کوی دانشگاه کلید خورده بود، عده ای اوباش و اغتشاش گر به اسم دانشجو و در حمایت از جنبش دانشجویی و به انتقام از شهدای دروغین این حادثه، دست به آشوبی فراگیر در سطح شهر زدند.

دانشجویان معترض کوی دانشگاه بی آنکه از عواقب این بازی خطرناک مطلع باشند، با تحریک عده ای ماجراجوی حزبی و تعدادی از عناصر سرخورده از انقلاب، به ماجرایی کشانده شدند که دیگر قادر به مهار آن نبودند. تنها کاری که می توانستند انجام دهند این بود که با اعلان مواضع صریح خود، اقدامات اعتراضی خود را به پایان یافته اعلام کرده و از اتفاقات شومی که در شرف تکوین بود، بیزاری بجویند

آشوبگران با شعارهای تحریک آمیز و با ایجاد جوّی از رعب و وحشت به عابران و رهگذران حمله ور می شدند، به اموال عمومی و خصوصی تعرض و آنها را به آتش می کشیدند که این اقدام آشوبگران در تخریب اموال عمومی  توسط اراذل  از سوی دشمنان خارجی و داخلی نظام جمهوری اسلامی ایران به انقلاب و جنبش نام گرفت.

 

 

حادثه 18 تیرماه 1378 که با اعتراضات غیر قانونی دانشجویی شروع و بعدها با عقب‌نشینی دانشجویان توسط عده‌ای از عناصر فریب خورده و اراذل و اوباش پیگیری شد، علیرغم ادعاهایی که در مورد آن مبنی بر آغاز یک جنبش علیه نظام مطرح می‌شود، چیزی جز ضرر و زیان به اموال عمومی کشور نداشته است.

در این میان به مسئولین عالی رتبه نظام از جمله امام راحل و مقام معظم رهبری توهین و هتاکی می کردند و این اتفاقات ناگوار در حالی رخ می داد که دستان پلیس که مأمور حفظ امنیت در جامعه است بسته و دستان پلید اغتشاشگران کاملاً باز بود.

سردار فرهاد نظری در کتاب خود، «برای تاریخ» می نویسد: با توجه به گستردگی آشوب و شورش در حساس ترین مناطق پایتخت در 18 تیر 1378 دستور هرگونه برخورد با تظاهر کنندگان و آشوبگران از سوی وزیر کشور ابلاغ گردید و 48 ساعت به طول انجامید. در این مدت آشوبگران و اراذل و اوباش نقابدار تحت حمایت بعضی از مدعیان اصلاحات، آزادانه هر کاری که دلشان می خواست انجام دادند از قبیل: دایر کردن پست های ایست و بازرسی، خلع سلاح بعضی از مأمورین گشت های انتظامی، ضرب و شتم و مجروح ساختن بسیاری از مردم و پرسنل شریف نیروی انتظامی. . .

خیابان جلال آل احمد، کارگر شمالی، میدان ولی عصر، خیابان فلسطین و بلوار کشاورز از جمله میادین درگیری و خشونت های خیابانی بودند، آشوب و شورش در حساس ترین مناطق شهر در جریان بود و لحظه به لحظه بر گستره آن افزوده می شد.

آشوبگران در حالی که مجهز به پیشرفته ترین سیستم های ارتباطی، حتی بی سیم های سازمانی بودند، آشوب را به هر نقطه ای از این شهر بزرگ که می خواستند می کشاندند.

تلاش برخی از عناصر افراطی برای کشاندن این حوادث به مسابقه فوتبال بین دو تیم پیروزی و استقلال در استادیوم صد هزار نفری آزادی در روز یکشنبه مورخ 20 تیر ماه 1378 می توانست بر ابعاد این فاجعه افزوده و کشور را در وضعیت بحرانی غیر قابل تصوری قرار دهد.

فرماندهان نیروی انتظامی پس از ناکامی در متقاعد کردن مسئولین ذی ربط، برای به تعویق انداختن این مسابقه تنها با امید به عنایت الهی و تدبیر و درایت خود نگذاشتند آنچه که خواست بدخواهان نظام بود، اتفاق بیفتد.

به هر روی نیروی انتظامی این بازوی امنیتی کشور در این بازی سیاسی قربانی توطئه ای شد که دشمنان نظام آن را طراحی و بازی خوردگان سیاسی داخلی نیز آن را به اجرا درآورده بودند. پس از واقعه کوی دانشگاه، هجوم سازماندهی شده بی سابقه ای به نیروهای انتظامی صورت گرفت و نیروی انتظامی در آن شرایط بس خطیر، از ناحیه دوست و دشمن به شدت مورد بی مهری و هتاکی و توبیخ واقع شد.

حضور و سخنان تحریک آمیز عبدالله نوری در حادثه کوی دانشگاه و نقش روزنامه وی در این حادثه و آشوب های خیابانی سال 1378 چیزی نیست که از خاطره ها محو شود.

 

نوری با استخدام و بکارگیری عناصر مشکوک و بعضاً ضد انقلاب و بی دین، تلاش کرد تا به حرکت اصلاحی جبهه دوم خرداد که وی، آن را یک پروسه برگشت ناپذیر می دانست، شتاب بیشتری دهد. از این رو در مطبوعه خود، موسوم به «خرداد» که با تند مزاجی خاصی نیز توأم بود، در بسترسازی این حرکت از هیچ اقدامی هر چند معارض با مبانی دین و اصول انقلاب دریغ نورزید.

تهاجم بی وقفه به احکام و مبانی دینی و شرعی، حمله به نهادهای قانونی و حمایت از عناصر ضد انقلاب و بی دین، ترویج فلسفه های منسوخ غرب که سرانجامی جز نهیلیسم و پوچ گرایی و دین گریزی نداشت، بخشی از کارنامه نوری در روزنامه اش بود.

تیتر نخست روزنامه خرداد در روز 18 تیر 1378 که حکایت دروغ از به خاک و خون کشیده شدن کوی دانشگاه و کشته شدن تعدادی از دانشجویان داشت، به پیراهن عثمان و پرچم انتقام خواهی آشوب گران بدل شده بود.

 

 

روزنامه زنجیره ای خرداد با تیتر درشتی نوشته بود: «کوی دانشگاه به خاک و خون کشیده شد» و تعداد دیگری از روزنامه‌های موسوم به زنجیره‌ای آن زمان از کشته شدن 3 تا 5 نفر و همچنین مجروح شدن صدها تن از دانشجویان خبردادند.

آشوبگران در حالی که این روزنامه را با آن تیتر درشتش بر فراز دستان خود گرفته بودند و به هر سو می گرداندند، چنان حس انتقام جویی را در دل دانشجویان برمی افروختند که گویی این حرکت را پایانی جز خون خواهی از عوامل نیروی انتظامی نبود.

روزنامه صبح امروز در تاریخ 20/4/78 نوشت:«قتل حداقل 2 دانشجو در حمله نیروی نظامی به خوابگاه قطعی است.». این روزنامه در تاریخ 19/4/78 همچنین نوشت؛«برخوردهای خشونت آمیز لاجرم واکنش‌های خشن نیز در پی خواهند داشت و در نهایت جو جامعه به ناآرامی و التهاب کشیده خواهد شد و اعمال خشونت علیه دانشجویان آن هم در حریم دانشگاه از یک سو جنبش دانشجویی را به اتخاذ شیوه‌هایی وادار می‌کند که موجب گسترش فضای خشن در بخش‌های دیگر جامعه می‌شود و از سوی دیگر راه را برای فرصت طلبانی باز می‌کند که از آب گل آلود خشونت و ناامنی، ماهی‌های دلخواه خود را می‌گیرند.»

روزنامه صبح امروز معتقد بود که جریانات کوی دانشگاه تنها برای به خشونت کشاندن کشور طراحی شده و اصلاحات خاتمی را هدف قرار داده بود.

این روزنامه از مرحله جدید تهاجم سیاسی به دولت خاتمی خبر داد و در تاریخ 78/04/28در مطلبی می‌نویسد؛« تضعیف خاتمی و راه حل‌های او یعنی اوج‌گیری مجدد بحرانها.»

در این میان یکی از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، در تجمع مقابل درب اصلی دانشگاه اعلام کرده بود: اجساد شهدای دانشجو باید به ما تحویل داده شوند و دولت باید امنیت تشییع جنازه باشکوه آنها را که ما برگزار می کنیم تضمین کند.

در حالی که به تصریح گزارش کمیته تحقیق شورای عالی امنیت ملی، احدی در حادثه کوی دانشگاه کشته نشده بود.

پس از گذشت چند روز از آغاز این آشوبگری ها ،مقام معظم رهبری با درک حساسیت شرایط، در پیامی مهم خطاب به ملت شریف ایران و نیروهای انقلابی به ویژه نیروهای مخلص و بسیجی، خواستار حفظ هوشیاری و آمادگی لازم برای فرو خواباندن این فتنه بزرگ شدند.

معظم له در این پیام بسیار مهم که در تاریخ 22 تیر 1378 صادر شده بود، فرمودند:


«بسم الله الرحمن الرحیم
ملت رشیدو غیور ایران، مردم عزیز تهران
دو روز است که جمعی از اشرار با کمک و همراهی برخی از گروهک های سیاسی ورشکسته و با تشویق و پشتیبانی دشمنان خارجی در سطح تهران به فساد و تخریب اموال و ارعاب و عربده جویی پرداخته و موجب سلب امنیت و آسایش مردم شده اند.
دشمنان زبون و حقیر اسلام و انقلاب گمان کرده اند، انقلاب و مردم مؤمن و انقلابی به آنان اجازه خواهند داد که با فتنه انگیزی خود راه سلطه آمریکای جنایتکار را بر میهن عزیز ما هموار کنند. گروهک های وابسته و معاند، طبق تحلیل اربابان و معلمان خود، گمان کرده اند مردم ایران از اسلام و انقلاب، دست برداشته اند و به خیال باطل خود می خواهند از انقلاب اسلامی انتقام بگیرند. ولی غافل از این که ملت مؤمن و شجاع و هوشیار به آنان و اربابان و پشتیبانان آنان اجازه ادامه شرارت را نخواهند داد و نظام مقتدر اسلامی، آنان را به شدت منکوب خواهد کرد.
به مسئو لان در دولت و به خصوص مسئولین امنیت عمومی تاکید شده است که با درایت و قدرت، عناصر مفسد و محارب را در جای خود بنشانند و بی شک کسانی که چشم به فتنه انگیزی های این روسیاهان دوخته اند، مأیوس خواهند شد. ملت بزرگ ایران مخصوصاً جوانان عزیز باید در کمال هوشیاری مراقب حرکات دشمن باشند و به طور کامل با مأموران، همکاری کنند و عرصه را بر عناصر مزدور و خود فروخته دشمن، تنگ نمایند و به خصوص فرزندان بسیجی ام باید آمادگی های لازم را در خود حفظ کنند و با حضور خود در هر صحنه ای که حضور آنان در آن لازم است، دشمنان زبون را مرعوب و منکوب سازند.
تأیید اسلام و مسلمین را از خداوند متعال مسألت می کنم.
سید علی خامنه ای - 22/4/.78 »

به دنبال این پیام مهم، نیروهای جان برکف بسیج وارد کارزار شدند تا بار دیگر اخلاص، تعهد و اقتدار خود را که پس از جنگ به طور ناجوانمردانه، هدف ظالمانه ترین اتهامات قرار گرفته و پایمال هوا و هوس عده ای
قدرت طلب و شماری بازی خورده سیاسی شده بود، نشان دهند.

ورود به موقع و مؤثر نیروهای بسیج و عناصر خودجوش مردمی، ناگهان توفانی از رعب و وحشت در دل ترسان آشوبگران بر پا کرد، اندکی بعد مقاومت جبهه آنان در هم شکست. عده ای متواری و عده ای دیگر از عناصر محارب و عربده جو دستگیر و به چنگال قانون سپرده شدند.

این چنین با یک اشاره رهبری چشم فتنه از حدقه بیرون کشیده شد و ملت هوشیار و بیدار ایران نیز برای تثبیت امنیت و در لبیک به ندای رهبر خود در تهران و سراسر میهن اسلامی با حضور میلیونی و حماسی خود مانور عظیم حمایت از ولایت را به زیباترین شکل ممکن به تصویر کشیدند در حالی که فقط و فقط یک تصویر در دست داشته و یک شعار بر زبان: «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند».

با این حال بحران تیرماه 1378بدون این که حتی یک تیر از لوله تفنگی شلیک شود، ظرف سه روز به بهترین شکل ممکن مدیریت و مهار شد.

 

متن کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان و مردم‏ 78/4/21

۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۸۷ ، ۲۰:۵۶
حمیدرضا بیانی

اکثر مورخان، در بررسی شرح حال مقامات بلند پایه اسرائیل از گلدامایر به عنوان زنی جسور یاد کرده‌اند که توانسته اسرائیل را در مقطعی حساس از بحران خاورمیانه رهبری کند. ولی مسیری را که برای احراز این مقام طی کرده است بازگو نمی‌کنند. مطلب زیر برگی از پرونده زندگی این زن صهیونیست است.


* * * *


«گلدامایویچ مایر» نخست‌وزیر پیشین اسرائیل در سوم مه 1898 در شهر کیف مرکز «اوکراین» در روسیه تزاری به دنیا آمد و در 1906 همراه با خانواده‌اش به امریکا مراجعت کرد. پدرش نجار بود و 5 پسرش در کودکی مرده بودند. خانم مایر در مدرسه‌ای دولتی در شهر میلواوکی در امریکا مشغول تحصیل شد. والدینش مایل بودند او منشی بشود اما وی معلم شد و از همان آغاز به نهضت صهیونیستی در امریکا پیوست. او با یکی از همکاران صهیونیست خود به نام «موریس می‌پرسون» ازدواج کرد. این دو در 1921 عازم اورشلیم شدند و این در حالی بود که به تازگی فلسطین تحت قیمومیت انگلیس درآمده بود و عملیات انتقال تدریجی یهودیان به فلسطین آغاز شده بود. طبعاً تا قبل از ظهور اسرائیل در 1948 او نیز در فلسطین همچون هزاران یهودی دیگر زندگی می‌کرد. اماهمکاری‌های فراوان وی با گروههای زیرزمینی یهود از قبیل ایرگون، اشترن، هاگانا و سایر تشکیلات پنهان صهیونیستی که به کار انتقال یهودیان اروپا به فلسطین اشتغال داشتند، باعث شده بود وی غالب اوقات بیرون از خانه باشد.


12 ساعت پس از آنکه بن گوریون مؤسس اسرائیل، نطق تاریخی خود را در زمینه تأسیس رژیم صهیونیستی در 14 مه 1948 ایراد کرد، دولتهای عرب همجوار فلسطین خود را برای حمله به این رژیم نوظهور آماده کردند.


دولت اسرائیل که از ائتلاف چند سازمان مخفی صهیونیستی تشکیل شده بود، چون از ابتدا این وضع را پیش‌بینی می‌کرد از چند ماه قبل جاسوسانی را به کشورهای عرب همجوار اعزام کرده بود.


گلدامایر که در آن زمان یک زن جوان یهودی بود در پوشش یکی از همین جاسوسان و به عنوان توریست راهی اردن شد و در مجاورت خانه چند تن از نظامیان اردنی اقامت گزید. وی به تدریج توانست به عنوان یک تبعه بخش اروپائی روسیه نظر چند تن از افسران اردنی را به خود جلب کند و طرح دوستی با آنان بریزد. گلدامایر با تن دادن به فحشا توانسته بود در داخل نظامیان بلندپایه رژیم اردن نفوذ نماید، در مجالس آنان شرکت کند و از مؤسسات نظامی، مراکز و مقرهای نظامی این کشور مطلع شود. او تا زمان تکمیل اطلاعات خود به این نوع روابط ادامه داد. مایر چند روز قبل از نطق بن گوریون وارد فلسطین اشغالی شد و تصمیم ارتش اردن را برای جنگ با اسرائیلیها در حد یک «احتمال قوی» به مقامات صهیونیستی اطلاع داد.


گلدامایر سپس اطلاعاتی را که توانسته بود از مؤسسات نظامی اردن و روحیه افسران آن کشور جمع‌آوری کند در اختیار صهیونیستها قرار داد. گزارشهای دقیقتری نیز سایر جاسوسان رژیم صهیونیستی از پایتخت‌های مصر و لبنان و سوریه آورده بودند و دولت بن گوریون نیز با استفاده از این اطلاعات توانسته بود در اولین جنگ خود با کشورهای عربی، به پیروزی دست یابد.


فعالیتهای سیاسی گلدامایر سبب شده بود اکثر اوقات اعتنائی به زندگی مشترک با شوهرش نداشته باشد. در نتیجه در 1945 شوهرش وی را طلاق داد و گلدامایر تا پایان عمر بیوه ماند. او در این سالها توانست در رأس تشکیلات مالی سازمانهای یهود میلیونها دلار برای مسلح کردن اسرائیل آتی، پول جمع‌آوری کند. مایر حتی در سالهای ازدواجش از طریق روابط نامشروع تلاش می‌کرد از هر منبع ممکن پول برای تشکیلات مخفی صهیونیستها به دست آورد. بعد از تشکیل دولت اسرائیل وی بلافاصله وارد فعالیتهای سیاسی شد. اولین شغل او در 1948 در سفارت اسرائیل در مسکو بود. او از 1949 تا 1956 در زمان نخست‌وزیری بن گوریون وزیر کار اسرائیل بود. سپس از 1956 تا 1966 به مدت 10 سال وزیر خارجه این کشور شد. او در این مدت بیش از هر کسی به مسافرت در سراسر جهان پرداخت. با مرگ «لوی اشکول» نخست‌وزیر وقت اسرائیل در اکتبر 1969 خانم گلدامایر در انتخابات به پیروزی رسید و در رأس دولت صهیونیستی قرار گرفت. وی این سمت را تا 1974 حفظ کرد و سپس در دهم آوریل این سال به دلیل اوجگیری مخالفت اعضای حزب کارگر که خود عضو آن بود، از مقام نخست‌وزیری اسرائیل استعفا کرد و در هشتم دسامبر 1978 / 17 آذر 1357 در 80 سالگی درگذشت.

منبع : نشریه دوران
 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۸۷ ، ۰۲:۰۱
حمیدرضا بیانی

امروز سومین سالگرد حماسه سوم تیرسال 84 است که در آن ملت ایران با آرای قاطع خود به گفتمان عدالت و رفع فقر و فساد و تبعیض دکتر احمدی نژاد، پاسخ مثبت دادند.

قصد داشتم از عملکرد سه ساله دولت چیزی بنویسم با خود گفتم از کجا شروع کنم ؟ُاقتصاد - فرهنگ - سیاست خارجی یا داخلی

بعد دیدم دوستان بسیاری در این روز و روزهای قبل و فرداها از دولت تجلیل و یا نفد می کنند و در مقابل هم دشمنان دولت هم در این ایام به گونه ای از رییس جمهور انقلابی تقدیر می کنند و آن هم تخریب دولت است

به هر حال من بر آن شدم تا در این مدت سه سال مروری بر بیانات ارزشمند رهبر انقلاب در خصوص دولت نهم داشته باشم

البته یادآوری این گونه بیانات برای خود و دوستان اصولگرای بنده است

یا علی

----------------

رهبر معظم انقلاب در شهریور سال ۸۵ در دیدار اعضای هیات دولت بیانات ارزشمندی ایراد کردند،ایشان در این دیدار بیان داشتند:

« آنچه که من میخواهم در این جلسه‏ى خصوصى و صمیمى به شما دوستان عزیز عرض بکنم، این است که فرصت این روز و روزگارى که شما بر سر کار هستید، بسیار فرصت استثنایى و مغتنمى است؛ حقیقتاً از دوره‏هایى است که ما نظیر آن را در گذشته‏ى دوران انقلاب تا امروز کم داشته‏ایم.

اولاً، شعارهاى دولت و مسئولان و اهداف تعیین‏شده‏ى آنان کاملاً با مبانى انقلاب و با مبانى اعلام‏شده‏ى امام عزیز ما منطبق است.

ثانیاً، این گفتمان در بین مردم به طور محسوسى زنده است و وجود دارد؛ که وجود این گفتمان میان مردم هم، عامل عمده و اصلىِ گرایش آنها به این دولت و این رئیس‏جمهور محترم بود.

مردم، تشنه‏ى عدالت، تشنه‏ى مبارزه با فساد و تشنه‏ى تمسک به اصول انقلاب بودند، که وقتى دیدند یک نفر صادقانه این شعارها را سر دست گرفته و مطرح میکند، حول محور او جمع شدند؛ خود این نعمت بزرگى است که این تفکر به صورت یک گفتمان مسلط در جامعه درآمد و همچنان ادامه دارد و بعد از روى کار آمدن این دولت، بحمداللَّه تقویت هم شده است.

طبیعت کار هم این است، هر چه شما بهتر، بیشتر، صمیمى‏تر و پایبندتر به اصول حرکت کنید و پیش بروید، عمق این ایمان در دلهاى مردم ما بیشتر خواهد شد و تغییر آن به وسیله‏ى دستهاى بیگانه، براى آنها دشوارتر خواهد شد.

بنابراین فرصت، واقعاً فرصت مهمى است. مردم به دولت اعتماد دارند؛ دولت، خود را جزوِ مردم و از جنس مردم میداند و مى‏شمارد؛ از لحاظ انعکاس بین‏المللى، کشور از یک عزت کم‏سابقه یا بى‏سابقه‏اى برخوردار است؛ ابهت نظام اسلامى، عظمت ملت ایران، رسایى و شفافیت اغراض و اهداف جمهورى اسلامى در دنیاى اسلام، بیش از همیشه است؛ و حّتى در دنیاى غیر مسلمان، امروز عزت و ابهت ملت ما بسیار برجسته است و این را همه تصدیق میکنند و از نشانه‏ها و عکس‏العملهاى خارجى‏اش هم این را مى‏فهمیم. به هر حال، فرصت بسیار مهمى است.»

رهبر انقلاب در بخش دیگری از بیانات خود این بار در جمع کاگزاران نظان می فرمایند:

 

«امروز خوشبختانه یک وضع استثنائى در طول چندین سال گذشته وجود دارد. از این جهت استثنائى است که شعارهاى اساسى انقلاب به عنوان محور برنامه‏ریزیها و حرکتها و سیاستها اعلام میشود. این هم یک جهت دومى که فرصت خدمت امروز را مهم میکند و فرصت مغتنمى قرار میدهد.

شاید بعضیها - حتّى بعضى مخلصین انقلاب، نه بیگانه‏ها و بددلها؛ حتّى نزدیکان - در طول بعضى از سالهاى گذشته تصورشان این بود که شعارهاى اصلى انقلاب؛ سربلندى اسلام، مسئله‏ى عدالت، مسئله‏ى مبارزه با استکبار، تلاش و مجاهدت براى رفع استضعاف از مستضعفان، دیگر روزگارش تمام شده است! بعضى البته جسارت و گستاخى کردند و همینها را نوشتند و گفتند! اشتباه میکردند، معلوم بود؛ میدانستیم اشتباه میکنند. اما این گستاخى، دلها را خراش میداد. امروز به همت ملت ایران، با انتخاب ملت ایران، دولتى سر کار آمده است که شعارهاى اصلى انقلاب، شعارهاى اساسى و اصولىِ اوست. گفتمان مفاهیم انقلاب اسلامى، امروز گفتمان رائج و غالب است؛ این خیلى اهمیت دارد. من البته این را پیش‏بینى میکردم. من شاید حدود هفت سال، هشت سال قبل از این، در جلسه‏ى کارگزاران نظام اسلامى که در همین حسینیه تشکیل شد، دلائلى آوردم بر اینکه دشمنان انقلاب که خیال میکنند میتوانند انقلاب را به فراموشى بسپرند و قربانى کنند و از رویش عبور کنند، اشتباه میکنند؛ گفتم نمیتوانید؛ میدانستیم اشتباه میکنند. بحمداللَّه ملت ایران همت کردند و آنچه که میخواستیم، شد. این هم یک فرصت است. پس مسئولیت کنونىِ شما در یک چنین موقعیتى است که شعارهاى انقلاب، اصول اساسى برنامه‏ریزى در این دولت اعلام میشود؛ این هم خیلى مهم است. پس مسئولیتها را مغتنم بشمرید.»

 

                                                                             ادامه دارد...

 

 

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۸۷ ، ۰۲:۲۴
حمیدرضا بیانی

با گذشت سه دهه از مرگ شریعتی امروز کتاب امت و امامت او را مطالعه می کردم و به متن ذیل رسیدم که درقسمتی از کتاب به انقلابیون بعد از مرگ رهبر نخستین اشاره می کند که یادآور مدیریت دو دولت کارگزاران و اصلاحات بعد از انقلاب بود ، گویی شریعتی پیشگویی کرده بود.

 

 

گزیده ای از کتاب امت و امامت دکتر شریعتی:

همه انقلابیون معاصر، برخلاف گذشتگان که روی کارآمدن رژیم انقلابی و سقوط رژیم ارتجاعی را پیروزی انقلاب می خواندند و0 معتقدند که تا سالها پس از استقرار انقلاب، هنوز عوامل ضد انقلابی و دستهای کوتاه شده دشمن و هنوز خطرهایی که موقتاً گوش خوابانده اند و نیز مارهایی که از یک ضربه گیج و مدهوش شده اند اما هنوز زنده اند و حاضر، وجود دارند و همه فرصت می طلبند که، در آرامش پس از انقلاب، ناگهان سربردارند و از دورن نظام و نهضت را منفجر کنند و این آرامش غالباً "پس از نسل اول انقلابیون و به ویژه پس از مرگ رهبر نخستین انقلاب پدید می آید در فترتی که دست می دهد، در خلاء سیاسی که رهبری به وجود می آید و با انقلابیون که می روند و سیاستمداران حرفه ای و عوامفریب می آیند و فرمالیته های قانونی و رسمی و تشریفات اداری و سیاسی و عوامفریبی های دمکراتیک و تکرار شعارهای خالی از محتوی و تقلید و تکراری جای سوز و عشق و آتش و صداقت و حق پرستی مخلصانه انقلابی های پیشگام را می گیرد، و در آنجا که پس از مرگ بنیانگذار که شخصیتی بلامنازع است.

کشمکش های حزبی و طبقاتی و باند بازی های سیاسی و بند و بست های پیدا و پنهان و صف آرایی ها و جناح بندی ها و جبهه گری های انتخاباتی برای انتخاب دموکراتیک جانشین سیاسی رهبر نخستین، نیروی مردم را تجزیه و وحدت جبهه انقلاب را متلاشی می سازد و انقلابیون را به جنگ داخلی، بازیگریهای دیپلماتیک و حتی برخی را به نزدیک شدن با نیروهای خارجی (خارج از انقلاب یا حتی خارج از مملکت) متمایل می سازد...


صدها جانور وحشی که با قدرت کوبنده انقلابی و نیروی لیاقت و تدبیر رهبر نخستین گوش خوابانده بودند و میکروب های خطرناک هزاران بیماری که در خون این جامعه هنوز باقی هست، در نسل بعد که زمینه مساعد می شود و بخصوص خودنمایی ها و تصادم ها و اختلافهای داخلی- که پس از مرگ رهبر معمولاً پیش می آید- هوا را گرم می کند، اندک اندک یا ناگهان زنده می شوند و سربرمی دارند و انقلاب را از داخل می خورند و خود غالباً در نقاب جدید، جاهلیت قدیم را زنده می سازند و درفش مردمکشی را در انبان نرم مردم سالاری پنهان می کنند وهمان طبقه حاکم و همان نیروها و حتی همان اشخاص که انقلاب علیه آنها برپا شده بود وبا انقلاب جنگیده بودند و شکست خورده بودند، با قدرت پول و نیرو و نفوذ و امکاناتی که از قدیم در جامعه دارند، از صندوقهای انتخابات بیرون می آیند و با تبدیل قدرت اقتصادی و اجتماعی شان به قدرت معنوی و وجهه عمومی- از طریق تبلیغات، استخدام استعدادها، جلب شخصیت های روحانی و حتی ملی، بازیهای عوامفریبانه و به سرعت رنگ عوض کردن و از انقلابیون قدیم هم تند وتیزتر شدن و جلو افتادن و شخصیت و اعتبار و لیاقت خویش را در اختیار انقلاب حاکم گذاشتن و با یکی از جناح های انقلابی که برای کسب قدرت مبارزه داخلی دارد نزدیک شدن و او را یاری کردن...

خود وارث انقلاب می شود، و دژخیم قدیم دادستان جدید می شود و عین الدوله، نخست وزیر انتخابی مجلس شورای ملی و جلاد باغ شاه محمدعلی میرزا، رئیس مجلس سنا و دیدیم که همان کسی که ملک المتکلمین- خطیب انقلاب مشروطه- را به نمایندگی سلطان استبداد سربرید، پس از استقرار مشروطه، به نمایندگی حکومت مردم، آز مجسمه او پرده بردای کرد! و کیست که نداند، دشمن نقابدار خطرناکتر از دشمن بی نقاب است؟ دیکتاتوری، سمی است در شیشه مارکدار که به زور می خورانند و دموکراسی، در جامعه منحط، لقمه چرب و شیرینی است که مسموم کرده اند و با صد منت به تو عطا می کنند و تو به هزار امید و التماس و حرص و ولع از دست دشمن می ستانی و می بلعی، و او رایگان هم نمی بخشد! همان زهر است که بیمار نابینا، نه از دست قاتل، که از دست طبیب می گیرد، در شیشه شربت دارو و عجیب اینکه بیچاره بیمار، این بار، مسموم هم که می شود، فلج هم که می شود و به حال مرگ هم که می افتد، سرود می خواند و سالروزش را جشن می گیرد!!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۸۷ ، ۱۴:۵۰
حمیدرضا بیانی

بیانیه انجمن وبلاگ نویسان فرزندان روح الله


 

بسم الله الرحمن الرحیم

و اذا لقوالذین ءامنوا قالوا امنّا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزءون

 

عجب نیست که در بحبوحه هجمات فرهنگی به بنیادهای اسلام ناب محمدی از طرف استکبار و دشمنان قسم خورده ی انقلاب، در داخل مرزهای ایران اسلامی نیز حنجره هایی تیغ فحاشی و انکار بر روی فرزندان حقیقی روح الله برکشند؛ این آئین تاریخ است که مدعیان را بیازماید و سره از ناسره باز شناسد.

کسانی که صرف همراهی جسمانی با خمینی کبیر، آنان را در زمره مدعیان دروغین انقلاب گمارده بدانند اندیشه امام امت نه آنچنان محفوف در پیچیدگی های تاریخی است که نیاز به تفسیرهای منحرفشان داشته باشد و نه آنان تا بحال نشانی از آرمان و دغدغه ی آن یگانه ی دوران داشته اند که برای جوانان امروز مغتنم باشند.

آقای محتشمی که مع الاسف ملبس به لباس روحانیت اید!
اکنون که نزدیک به بیست سال از رحلت جانگداز امام بزرگمان می گذرد، هیچ گاه از شما نه سخنی شنیده ایم که بوی شمیم خمینی دهد و نه خطی خوانده ایم که اثر ملکوتی او را در دل و جان زنده کند. عجیب است نه آنگاه که هم بزمانتان خمینی را پیوسته به موزه تاریخ می دانستند خروشیدید ونه آنگاه که رفقای حزبی تان فقه را پست ترین علوم خواندند، برآشفتید. آیا در آن گاه دردناک هیچ احساس خطری برای اندیشه امام، غیرت انقلابی تان را برنیانگیخت؟!

آقای محتشمی!
 خاطره ی تاریخی فرزندان جوان روح الله آنقدر شفاف هست که سکوت های مداوم شما را در برابر تاراج آرمان های امام و انقلاب برشمرد.

آقای محتشمی!
لحن شما آکنده از عصبانیت جاه طلبانه است. چه چیز را از شما گرفته اند که اکنون اینگونه فریاد می زنید؟ اکنون که رهبر معظم انقلاب اسلامی دولت و رئیس جمهور را اصولگراترین دولت پس از انقلاب خوانده اند و در فقدان علمایی چون استاد شهید مطهری و علامه طباطبایی، جوانان را به سمت شخصیت های درخشانی چون حضرت آیت الله مصباح هدایت کرده اند و شعارهای انقلاب را زنده تر از گذشته دانسته اند و جهان را تحت تأثیر آنها دانسته اند، شما را کدام انحراف از اندیشه های امام برآشفته است؟ عجیب نیست، جز شما کسان بسیاری به فغان آمده اند. همان ها که از ابتدا ناله های خود را در سینه پنهان داشته بودند.

آقای محتشمی!
فرمایش بلند مقام معظم رهبری در سالروز عروج ملکوتی امام راحلمان را:به شما یادآوری میکنم: «فمن نکث فانّما ینکث على نفسه». آن کسانى که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانى هستند که در تابستان روزه گرفته‏اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ میکنند، اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام میشود؛ افطار میکنند. این مثل همان کسى است که از اولِ روز، روزه نگرفته است.»

آقای محتشمی!
شما روزه خود را شکسته اید و باردیگر تاریخ انقلاب را سرافکنده یک ریزش دیگر کرده اید. شما را نصیحت می کنیم که به خود آیید و اگر حاضر نیستید برسر ماجراجوییهای سیاسی کوناه بیایید لااقل از دنیای خود بترسید که فرزندان روح الله هشیارتر از گذشته –به لطف و تائیدات خداوند متعال- حافظ انقلاب و آرمان های خمینی کبیر (ره) است.

 انجمن وبلاگ نویسان فرزندان روح الله

 

۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۸۷ ، ۲۳:۵۵
حمیدرضا بیانی

امام به آقای مصباح یزدی اطمینان کامل داشت

 

 

 

اشاره: حجت الاسلام محمدحسن رحیمیان عضو سابق دفتر امام(ره) است که از نجف تا آخرین لحظات حیات مبارک امام(ره) به این عضویت مفتخر بوده است. وی که اکنون به عنوان نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران مشغول است، گفتگو با رجانیوز را در حالی در طبقه دهم ساختمان بنیاد پذیرفت که در آستانه ایام ارتحال پیر و مقتدایش برنامه های فراوانی داشت.

 

رحیمیان در این گفتگو به مراتب شیدایی خود به مقتدایش امام راحل پرداخت و ضمن پاسخ به شبهه خطی و جناحی بودن دفتر امام، برای نخستین بار به نکاتی درباره رابطه امام(ره) و آیت الله مصباح پرداخت.

 

وی با اشاره به حساسیت و تحفظ فوق العاده امام(ره) درخصوص پرداخت وجوهات به مراکز علمی و فرهنگی تأکید کرد: تا آنجا که به یاد دارم، مؤسسه تحت مدیریت آیت الله مصباح تنها موردی بود که امام علاوه بر شهریه عمومی که برای طلاب پرداخت می شد، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آقای مصباح داشت.

 

بخش اول این گفتگو در ادامه آمده است:

 

چگونه با امام آشنا شدید و چه شد که به نهضت امام در قم و نجف پیوستید؟

 

پدرم از سالها قبل از آغاز نهضت از شاگردان و علاقمندان امام(ره) بود. لذا از همان زمان کودکی با نام و شخصیت امام آشنا شدم. با رحلت آیت الله بروجردی در فروردین 40 و رحلت آیت الله سید عبدالهادی شیرازی در فروردین 41، با راهنمایی پدرم خانواده ما و همه اصحاب مسجد ایشان مقلد امام شدیم و در شهریور ماه همان سال با عشق به امام و زیارت ایشان، در سن حدود 13 سالگی عازم حوزه علمیه قم شدم، در حالی که هنوز نهضت امام شروع نشده بود.

 

در حجره 26 مدرسه فیضیه سکونت داشتم و با آن که بزرگترین نماز جماعت طلاب در مدرسه فیضیه بود، عاشقانه هر شب خود را به منزل امام در یخچال قاضی می رساندم تا پشت سر ایشان نماز بخوانم. برخلاف همه مراجع و علمای دیگر که برحسب موقعیت و شهرتشان در مساجد بزرگتر و صحن و حرم حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت می کردند، امام نمازشان را در خانه می خواندند. آنهم در یک اتاق تقریباً 4×3 و بیشتر اوقات تعداد افرادی که پشت سر امام نماز می خواندیم، از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کرد.

 

تا این که در 15 خرداد 42 امام دستگیر شد و تا فروردین سال 43 که آزاد شدند، از زیارت ایشان محروم بودیم اما در اولین صبحگاه طلوع چهره نورانی امام در حالی که به شدت اشک شوق می ریختیم، بار دیگر جزء اولین نفراتی بودیم که به زیارت امام نائل شدیم و قم با وجود امام برای ما شادی بهشت را داشت. سخنرانی تاریخی امام بعد از آزادی در مسجد اعظم و در تاریخ 28 اردیبهشت 43 برای حقیر و همه حاضران شوری به یادماندنی آفرید.

 

چهارم آبان 43 هم که مصادف با 20 جمادی الثانی و تولد حضرت زهرا(ص) و حضرت امام بود، روزی تاریخی برایم بود. در فاصله یک متری امام پای سخنرانی بی نظیر او علیه کاپیتولاسیون ایستاده بودم و شاهد بزرگترین حماسه حسینی علیه یزیدیان زمان و شور و هیجان غیرقابل توصیفی که امام در مردم ایجاد کرد، بودم.

 

صبح روز 14 آبان که برای نماز از خواب برخاستیم با درهای بسته مدرسه مواجه شدیم و با مشاهده انبوه تانکها و زره پوشها و نیروهای ویژه کماندویی شاه، متوجه دستگیری مجدد امام شدیم. امام به ترکیه تبعید شد و بعد از حدود 11 ماه تبعید در بورسای ترکیه یعنی در مهرماه 44 به نجف اشرف انتقال یافت.

 

چند ماه بعد با مشقت فراوان و حدود 15 روز پیاده روی و عبور از نخلستان ها، بیابان ها و شط، خودم را قاچاقی به نجف رساندم و در جوار بارگاه نورانی حضرت امیرالمؤمنین(ع) باردیگر به محضر امام شرفیاب شدم. صبحگاه روزی که بعد از تحمل آن هجران ها و سختی ها به نجف وارد و به زیارت حضرت امیر(ع) و فرزندش روح الله نائل شدم، دلپذیرترین و شیرین ترین ساعات زندگیم رقم خورد.

 

دفتر امام در نجف چگونه بود و چه کسانی در آن خدمت می کردند؟

 

در نجف عنوان دفتر وجود نداشت. بیرونی امام بود و یک آبدارچی و آقایان شیخ عبدالعلی قرهی و مرحوم آقای محی الدین فرقانی که متناوباً برای درس در مسجد شیخ انصاری و نماز ظهر در همان مسجد و نماز عشا در مدرسه آیت الله بروجردی و تشرف به حرم حضرت امیر همراه امام بودند. شب ها هم یک اتاق کوچک در بیرونی منزل امام بود که روزی چند ساعت حضرات آقایان قدیری، مرحوم سید عباس خاتم یزدی، رضوان خمینی و سید جعفر کریمی برای پاسخ به استفتائات حضور داشتند. بقیه یاران امام (نه به عنوان عضو بیرونی) به طور مستمر به خانم امام رفت و آمد داشتند و برحسب توان خود و نوع ارتباطی که با امام داشتند، در خدمت امام و نهضت او بودند. این نوع افراد اکثراً جوانانی بودند که از ایران همچون بنده به امام پیوسته بودند که آنها را مهاجرین می نامیدیم و عده معدودی هم از نجف بودند که معمولاً مسن بودند که نقش انصار را داشتند.

 

شما مشخصاً بیشتر چه نقشی را در خدمت امام ایفا می کردید؟

 

بیشتر در ارتباط با نهضت و امام، کارهای تبلیغی و خوشنویسی را انجام می دادم، -از شعارنویسی روی دیوارهای فیضیه، طراحی واجرای کارت های تبریک و تقویم با عکس امام، ساخت و توزیع کلیشه عکس امام و... همچنین خوشنویسی پیام ها و اعلامیه های امام(ره) و بازنویسی نوشته های ایشان که قرار بود در چاپخانه های نجف حروفچینی و چاپ شود، چون حروفچین های چاپخانه های نجف نمی توانستند خط شکسته و فارسی امام را بخوانند. از جمله این موارد ملحقات توضیح المسائل و مسائل مستحدثه بود که بعد از اینکه به خط نسخ بازنویسی کردم، چون زیاد بود امام اصرار داشت اجرتم را بدهند که با درخواست حقیر نسخه اصلی خودشان را به اینجانب هدیه کردند. نمونه دیگر این دست نوشته ها، نامه فلسطینی ها و پاسخ امام به فارسی و عربی است که در صفحات 886 تا 890 کتاب نهضت امام خمینی تألیف سید حمید روحانی چاپ شده است.

 

البته در ایران وضعیت متفاوت بود و تا لحظه رحلت امام(ره) به عنوان عضو دفتر و خدمتگزار تمام وقت در خدمت ایشان بودم و مسئولیت و کارهای متعددی را برعهده داشتم.

 

پس از بازگشت امام به ایران و پیروزی انقلاب شما چه می کردید و چگونه بار دیگر در خدمت امام قرار گرفتید؟

 

در روزهایی که امام در مدرسه علوی بودند، به محضرشان رسیدم و بعد همراه امام به قم رفتم. با توجه به ازدحامی که آن ایام حول امام وجود داشت، برای انجام فعالیتهایی که آن زمان مانند برگزاری رفراندوم لازم بود، به اصفهان رفتم و متناوباً به محضر امام می رسیدم تا وقتی که امام در اثر بیماری به تهران منتقل شدند و بعد از مرخص شدن از بیمارستان موقتاً در منزلی در خیابان دربند مستقر شدند.

 

یکی از این روزها که به منزل امام رفتم، آقای رسولی محلاتی نامه ای را که محمد حسنین هیکل سردبیر الاهرام مصر برای امام فرستاده بود، برای ترجمه به حقیر داد و بعد از من خواستند که در خدمت امام بمانم که تا آماده شدن برای انتقال به تهران امام هم به جماران منتقل شده بودند و از همان زمان تا آخر در خدمت امام بودم.

 

این که بعضی این شبهه را مطرح می کنند که دفتر امام وابسته به جریان خاصی بود، آیا این مسأله صحیح است؟

 

به هیچ وجه این مسأله صحت ندارد. امام رهبر کل انقلاب و جامعه بود و این که کسی بخواهد امام را و دفتر امام را به نفع یک جریان مصادره کند، چنین اتهامی یک توهین بزرگ به امام است. دفتر امام صبغه خطی نداشت، هرچند امکان داشت برخی اعضاء دفتر گرایشی به افراد و جناح های داخل انقلاب داشته باشند، با این حال امام به همه آنها نگاه یکسان داشتند. وجه مشترک همه، همراهی با امام در انقلاب و نظام و علاقه عمیق به امام بود و بر اساس همین ارتباط و علاقه و شناخت متقابل، حضور آنان در دفتر شکل گرفته بود. دفتر ملتزم و موظف بود در چارچوب نگاه امام حرکت کند.

 

البته ارتباط و تمایل برخی افراد دفتر با شخصیت ها و جریان های داخل انقلاب زمینه ای برای این بود که آنها کانالهای ارتباطی با امام داشته باشند و این هم نقطه قوتی در ترکیب دفتر بود و دلیلی بر یکدست نبودن دفتر بود.

 

افرادی که ادعا می کنند امام به جناح خاصی گرایش داشته، به انشعابی که اواخر حیات امام در جامعه روحانیت مبارز پیش آمد، استناد می کنند. آیا واقعاً چنین بود؟

 

مکاتبه ای که در این رابطه انجام شده و پاسخ امام در صحیفه امام موجود است لیکن آن چیزی را که امام تأیید کرد و در موارد و مناسبت های متعدد هم تأکید کرده اند، این است که امام وجود دو جناح را در متن انقلاب و جامعه پذیرفته بودند، البته نه به این معنی که دو جریان مقابل یکدیگر قرار بگیرند، برای کوبیدن هم لشگرکشی کنند، جنگ و تنازع و جدال راه بیندازند و در این بین نیرو و توان جامعه و نظام هدر رود و باعث فشل شدن و فروریختن حیثیت نظام و وحدت جامعه شوند. بلکه آنچه امام می خواست این بود که جامعه و نظام برای پرواز و پیشروی نیازمند دو بال و به تعبیر عربی "جناحین" است، چون با یک بال نمی توان پرواز کرد. دوبال ناهماهنگ هم که با حرکت ناموزون خود باعث سقوط پرونده شود، مورد نظر امام نبود.

 

همه افراد جامعه یک جور نیستند. سلمان و ابوذر ضمن آنکه هر دو مورد تأیید رسول اعظم(ص) در بالاترین حد بودند، یک جور نبودند. نه سلمان می توانست مانند ابوذر عمل کند و نه ابوذر مثل سلمان. البته نقش هرکدام هم در جای خود برای اسلام سازنده بود.

 

در انقلاب هم ما کسانی مثل مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و مرحوم شهید بهشتی و شهید مطهری را داشتم که تقریباً نمونه هایی از ابوذر و سلمان در این عصر بودند. حتی دو برادر از یک پدر و مادر و محیط همسان، ممکن است سلیقه های متفاوتی داشته باشند و مثلاً در جریان انتخابات، یکی به آقای احمدی نژاد رأی بدهد و دیگری به آقای هاشمی. نظام اسلامی هم براساس این وضعیت و حتی سیره صدر اسلامی و اصحاب معصومین دو جناحی بودن را پذیرفته است که باید به مثابه نقطه قوت و ضرورت تلقی شود. آنچه مهم است این است که باید چارچوبهای اصلی و هدف یکی باشد. هرچند ممکن است روش ها و شیوه های معقول و مشروع رسیدن به هدف متفاوت باشد.

 

در نظرم هست که رهبر انقلاب تشبیه زیبایی در این زمینه داشتند؛ دو تیم ورزشی در درجه اول که با هم رقابت دارند، وقتی از بین آنها تیم ملی شکل می گیرد، همین افرادی که در داخل با هم رقابت داشتند، در قالب تیم ملی و در مقام مصاف با خارجی ها همگی در صف واحد و با همه وجود تلاش می کنند که برنده شوند.

 

به هرحال این یک واقعیت انکار ناپذیر است که همه افرادی که در یک مسیر و برای رسیدن به یک هدف حرکت می کنند یکسان نیستند. مهم آن است که به فرموده قرآن کریم "ان تقوموا لله" قیام و کار برای خدا باشد، همه در "صراط مستقیم" حرکت کنند که صراط مستقیم تنها راهی است که به سوی خداست. در یک بزرگراه می توان لاین های چپ و راست و میانه را فرض کرد که برحسب نوع سیرکننده ها متفاوت باشد. یک لاین برای سرعت بالا و یک لاین برای سرعت متوسط و یک لاین برای سرعت پایین و احیاناً لاین دوچرخه و لاین پیاده رو. برخی توانشان در حد پیاده هاست، سنگین بارها، کند رو هستند، عده ای با اتوبوس و وسیله جمعی و کسانی هم می خواهند به صورت انفرادی و با وسیله شخصی و تندرو حرکت کنند. این خطوط بر حسب توان اشخاص و وسیله ای که در اختیار دارند، قابل تقسیم بندی است، اما مهم این است که همگی در یک بزرگراه و به سوی یک هدف در حرکت باشند. با این ترکیب و ترتیب، هیچ کس به دیگری تنه نمی زند تا چه رسد به تصادف و تصادم و تنازع. در صراط مستفیم تصارع نیست ولی تسارع وجود دارد. "سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض". تنازع نیست ولی تسابق وجود دارد. "سابقوا الی الخیرات". همه می خواهند برای رسیدن به لقاءالله و قرب حق با سرعت بیشتری حرکت کنند و در این راه و در جهت خدمت اسلام و مسلمانان می خواهند از یکدیگر سبقت بگیرند. برگشت و وارونگی در این حرکت و مسیر -یعنی ارتداد-، هلاکت قطعی به دنبال دارد و فروافتادن در جهنم و قهر الهی است.

 

بنابراین گرچه در داخل مرزهای صراط مستقیم، تقسیم بندی هایی می توان فرض کرد اما افراط و تفریط و خروج از جدول بزرگراه و چپ شدن از جاده وسطی (به تعبیر حضرت امیر(ع)) و عبور از چارچوبها به طرف چپ یا راست، گمراهی و مضلة است و نتیجه آن هم سقوط در دره های هولناک هلاکت و تباهی است.

 

مفهوم و مصداق اسلام ناب و اسلام امریکایی که امام(ره) مطرح کردند، چیست؟

 

از مجموع بیانات امام در این زمینه بخوبی می توانیم پاسخ این سئوال را دریافت کنیم که اسلام ناب همان اسلامی است که برگرفته از قرآن با تفسیر و تبیین معصومین علیهم السلام است. اسلامی که سعادت بخش دنیا و آخرت کل بشریت است. اسلامی که قابل تبعیض و تجزیه نیست. اسلامی که سیاستش عین دیانت و دیانتش عین سیاستش است. اسلامی که سر سازش با هرگونه ظلم و ستم را ندارد. اسلامی که استکبارستیز و پناه مستضعفان است. اسلام تولی و تبری و...

 

اسلام امریکایی هم نقطه مقابل اسلام ناب است که دشمنان اسلام از آن، به نام اسلام برای نابودی اسلام حقیقی و حقیقت اسلام بهره می گیرند. اسلامی که سازشکارانه منافع و مصالح مسلمانان را پیش پای مستکبران و طاغوت ها قربانی می کند، اسلام مرفهین بی درد و اسلام منافقان مزدور، اسلام التقاطی و... اگر مصداق اسلام ناب را فقط در خط امام و جلوه های آن مانند حزب الله لبنان می توان یافت ولی اسلام امریکایی مصادیق فراوان دارد و نمونه بارز آن را در مزدوران و حکومتهای مرتجع و استبدادی می توان یافت که یک روز فلسطین را به صهیونیست ها فروخته و امروز هم از پشت به مردم مظلوم فلسطین خنجر می زنند و همدست با امریکا علیه حزب الله و برای نابودی آن توطئه می کنند.

 

جریان هایی هم که در داخل کشور در قالب های مختلف، با ظاهر اسلامی تحت عناوینی مانند نهضت آزادی، انجمن حجتیه و... برای تضعیف اصول خط امام مانند عدم جدایی دین از سیاست و اصل اساسی ولایت فقیه از هیچ کوششی دریغ نکردند.

 

امام به بحث رهبری آیت الله خامنه ای اشاره هایی داشتند؟ آیا در زمان حیات امام این بحث مطرح شد؟

 

مطالب مختلف و متعددی از قول حاج احمد آقا و دیگران نقل شده است. خود ما هم شاهد صحنه های ویژه ای در این رابطه بودیم که در آن زمان چون تصور دنیای بعد از امام و منهای امام، به ذهنمان خطور نمی کرد، خیلی متوجه منظور و نظر امام در این رابطه نمی شدیم. وقتی که پس از رحلت امام روی اولویت فوق العاده ای که برای ملاقاتهای آیت الله خامنه ای قائل بودند، ارجاعات مهم در مورد مسائل حساس و تعبیراتی که نسبت به ایشان داشتند، مرور می کنیم، تازه معانی ویژه ای از آنها می فهمیم. ولی بنده فکر می کنم اصولاً امام نمی خواست به طور مباشر برای خود جانشین تعیین کند. امام می خواست با تبیین شاخص ها و معیارها و ایجاد ساختارهای مناسب، جامعه و نظام را به بلوغ و توانمندی برساند که خود این امر اساسی و مهم را به انجام برساند واین هنر امام بسیار ارزشمند و مهم تر از این بود که شخصاً جانشین خود را تعیین کند اما جامعه و ساختار نظام در تحقق مهمترین رکن نظام و انقلاب به خود اتکایی نرسد.

برخی در مورد رابطه امام و آیت الله مصباح یزدی مطالبی حاکی از تضاد نقل می کنند. در مورد نظر امام نسبت به آیت الله مصباح نکته و اطلاعی دارید؟

 

امام(ره) نسبت به تأسیس برخی مدارس و مؤسسان آنها برخورد منفی داشتند، مثلاً در قبال پیشنهادی که از سوی آقای منتظری خدمت امام نقل کردم که امام 10 میلیون تومان کمک کند تا مدرسه دارالشفاء توسعه یابد و سالن ساخته شود، امام نه تنها جواب مثبت ندادند بلکه چند بار تکرار تکردند "من خوف این را دارم که..." به شدت برخورد منفی کردند.

 

یا در پاسخ نامه یکی از مراجع فعلی که استجازه کرده بود از وجوهات برای ساختن مدرسه علمیه استفاده شود، باز هم با تعبیر تندی جواب منفی دادند. یا در پاسخ به استجازه برای تأسیس کتابخانه مذهبی، فرمودند "من چه می دانم می خواهند چه کتابهایی در آنجا تهیه کنند" و به این ترتیب جواب منفی دادند.

 

اما با توجه به همه حساسیت و تحفظی که در این موارد داشتند، تا آنجا که به یاد دارم، درخصوص مؤسسه تحت مدیریت آیت الله مصباح تنها موردی بود که امام علاوه بر شهریه عمومی که برای طلاب پرداخت می شد، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آقای مصباح داشت.

 

نسل انقلاب هیچگاه مناظرات آقای مصباح با سران و اندیشمندان کمونیست و مارکسیست و تفوق و قدرت علمی ایشان را که اوایل پیروزی انقلاب از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد، فراموش نخواهد کرد. تبحر و تسلط کم نظیر آیت الله مصباح در تمام معارف و علوم اسلامی از ایشان شخصیتی ساخته که رهب رانقلاب، ایشان را پرکننده جای خالی علامه طباطبایی و شهید مطهری دانستند. عمده آثار و کتابهای علمی آقای مصباح تبیین ناب اسلام ناب و تفکر امام است، به گونه ای که مباحثی از قبیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه در آثار ایشان درخشش خاصی دارد و این از عجایب روزگار ما است که شخصیتی را که در عمده آثارش اصول خط امام از قبیل عدم جدایی دین از سیاست و ولایت فقیه موج می زند، متهم به ارتباط با جریان منحرفی می کنند که نماد جدایی دین از سیاست است.

 

البته حقیر انتقادی هم به این استاد عظیم القدر حوزه دارم که خالصانه به ایشان عرض کرده ام و آن این است که گاهی ورود ایشان به مسائل روزمره سیاسی باعث شده که افراد جاهل یا مغرض دستاویزهایی برای هوچی گری پیدا کنند و در حالی که هرگز قدرت هماوردی با ایشان را در میدان فلسفه و علوم اسلامی ندارند، با آن دستاویزها از قدرت علمی و دریای مطالب ایشان انتقام بگیرند.

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۸۷ ، ۱۸:۰۶
حمیدرضا بیانی
 

اماماای تربت عشق نوزده سال است که پیکر روح الله و محرم "سرالله" را در آغوش گرفته ای!

آن برافراشته قامتی را که در سرّ صور دمید و قیامت به پا کرد

آن مسیحا دمی را که روح بخشید و حیات داد

آن موسی وشی را که اژدهای قهر بر کاخ جباران افکند

آن خلیل آسایی راکه بتها واژگون و بتکده ها را ویران ساخت

آن نوح گونه ای را که با کشتی انقلاب سینه امواج حوادث را شکافت.

ای خاک ؛

مهر گستری را در آغوش گرفتی که خال لب خوبرویان اسلام بود و خلقی را گرفتار خویش ساخته بود و آن دادپروری را در دل جای دادی که مست سبوی الست و چشم مخمورش همه را بیمار کرده بود.

ای خاک ؛

آن دلربا را به درون خود بردی تا صفحه خویش را ستاره باران کنی و آن رهنما را در بغل گرفتی تا سدره نشنیان ملکوت را به سوی خود کشانی .

و اینک ای خاک ؛

ما شیفتگان حریم حرمش و پاسداران حرم حرمتش در سالگرد رحلت آن آسمان بلند

آن اختر فروزان

آن دریای بزرگ

و آن خمینی خردمند که روحمان بود

جانمان بود

قهرمانمان بود

و خلاصه همه چیزمان بود

به دنبال شاگردش - برادرش - خلف صدقش - رهرو راهش خامنه ای عزیز - داغدار و سوگوار باز هم این ترانه را سر  می دهیم :

     شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت ................. روی مه پــیکر او سیـر نــدیـدیـم و بـــرفت

    گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود ................ بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت

 اگر چه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست

تو را به وسعت آیینه ها ادامه دهیم

 

 

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۸۷ ، ۱۸:۵۴
حمیدرضا بیانی

متنی که در ذیل آمده سخنان مقام معظم رهبری در جمع اعضای ستاد مرکزی بزرگداشت حضرت امام(ره) در سال ۸۵ می باشد که بدون مقدمه توجه دوستان را به گوشه هایی از این بیانات جلب می کنم:

حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دیدار اعضای ستاد مرکزی بزرگداشت حضرت امام(ره)، فکر، حقیقت و هویت امام خمینی رحمت الله علیه را زنده و پویا دانستند و تاکید کردند: مهم ترین وظیفه، حفظ و حراست از اندیشه و اصول امام(ره) و حرکت بر اساس آن اصول روشن و صریح است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به موقعیت شناسی، تدبیر و استقامت امام(ره)، خاطرنشان کردند: امام خمینی(ره) پایه گذار نهال و حقیقتی بودند که اکنون ریشه دوانیده است و قدرت های بزرگ نیز با وجود همه توطئه ها و تلاش ها، از مقابله با آن عاجزند.


حضرت آیت الله خامنه ای، افزودند: دشمنی قدرت های سلطه طلب با نظام اسلامی، درواقع مقابله با اندیشه و راه امام(ره) است و با وجود گذشت 17سال از ارتحال امام بزرگوار، آن شخصیت عظیم و حقیقت و هویت او همچنان آماج حملات و کینه توزی هاست.


ایشان حضور افکار و اندیشه های امام خمینی(ره) در جهان اسلام و همه آفاقی که شعاع وجودی امام آنها را فرا گرفته است، نشانه زنده بودن امام(ره) دانستند و تاکید کردند: ابراز علاقه و عشق مسلمانان جهان به انقلاب اسلامی و امام بزرگوار که بخشی از آن در سفر مقامات بلندپایه ایرانی به کشورهای اسلامی تجلی می یابد، نشان دهنده عمق راهبردی نظام جمهوری اسلامی و شعاع وجودی امام(ره) است.


رهبر انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه سخنان، پیام ها و وصیت نامه امام عظیم الشان، دربردارنده اصول صریح و روشن ایشان است، خاطرنشان کردند: کسانی که مدعی طرفداری و پیروی از امام(ره) هستند، باید به این اصول نیز پایبند باشند و نمی توانند از یک طرف ادعای دنباله روی از امام را مطرح کنند، ولی از طرف دیگر با سرمایه داری جهانی موافق و از مسئولیت در نظام اسلامی در پی کسب منافع شخصی باشند و برای عدالت اجتماعی نیز هیچ ارزشی قائل نشوند.


حضرت آیت الله خامنه ای با تاکید بر اینکه امام(ره)، دین و ایدئولوژی را پایه و اساس سیاست و حکومت می دانستند، افزودند: نمی توان شعار طرفداری از امام داد، اما به دنبال جداسازی ایدئولوژی از سیاست بود و در همان مسیر ایدئولوژی زدایی آمریکایی ها حرکت کرد.


رهبر انقلاب اسلامی، با تاکید بر اینکه غربی ها با وجود شعار ایدئولوژی زدایی و دوری از تعصب، بر سر اصول و مبانی خود بسیار متعصب هستند، افزودند: هنگامی که به غربی ها در خصوص برخی اقدامات غلط آنها اعتراض می شود، می گویند: ما براساس اصول خود عمل می کنیم اما در مورد نظام اسلامی خواستار دست کشیدن از اصول و ایدئولوژی هستند.


حضرت آیت الله خامنه ای، تکرار حرفهای غربی ها را از جانب برخی افراد با ادعای پیروی از امام(ره) ناسازگار دانستند و تاکید کردند: ما باید بدون تعارف و همانند امام(ره) در حفظ مرزهای اعتقادی و اصول خود صریح باشیم و نگذاریم مرزهای اعتقادی کمرنگ شوند.

۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۰:۴۲
حمیدرضا بیانی