حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

هر یک از ما از غیب الغیوب حرکت کردیم
از اصلاب عبور کردیم
بدون اختیار و خواست خودمان در اینجا به هم بر خوردیم
از اینجا هم به غیب الغیوب می رویم
ممکن است بعد از این هم یکدیگر را نبینیم

۴ مطلب در خرداد ۱۳۸۷ ثبت شده است

با گذشت سه دهه از مرگ شریعتی امروز کتاب امت و امامت او را مطالعه می کردم و به متن ذیل رسیدم که درقسمتی از کتاب به انقلابیون بعد از مرگ رهبر نخستین اشاره می کند که یادآور مدیریت دو دولت کارگزاران و اصلاحات بعد از انقلاب بود ، گویی شریعتی پیشگویی کرده بود.

 

 

گزیده ای از کتاب امت و امامت دکتر شریعتی:

همه انقلابیون معاصر، برخلاف گذشتگان که روی کارآمدن رژیم انقلابی و سقوط رژیم ارتجاعی را پیروزی انقلاب می خواندند و0 معتقدند که تا سالها پس از استقرار انقلاب، هنوز عوامل ضد انقلابی و دستهای کوتاه شده دشمن و هنوز خطرهایی که موقتاً گوش خوابانده اند و نیز مارهایی که از یک ضربه گیج و مدهوش شده اند اما هنوز زنده اند و حاضر، وجود دارند و همه فرصت می طلبند که، در آرامش پس از انقلاب، ناگهان سربردارند و از دورن نظام و نهضت را منفجر کنند و این آرامش غالباً "پس از نسل اول انقلابیون و به ویژه پس از مرگ رهبر نخستین انقلاب پدید می آید در فترتی که دست می دهد، در خلاء سیاسی که رهبری به وجود می آید و با انقلابیون که می روند و سیاستمداران حرفه ای و عوامفریب می آیند و فرمالیته های قانونی و رسمی و تشریفات اداری و سیاسی و عوامفریبی های دمکراتیک و تکرار شعارهای خالی از محتوی و تقلید و تکراری جای سوز و عشق و آتش و صداقت و حق پرستی مخلصانه انقلابی های پیشگام را می گیرد، و در آنجا که پس از مرگ بنیانگذار که شخصیتی بلامنازع است.

کشمکش های حزبی و طبقاتی و باند بازی های سیاسی و بند و بست های پیدا و پنهان و صف آرایی ها و جناح بندی ها و جبهه گری های انتخاباتی برای انتخاب دموکراتیک جانشین سیاسی رهبر نخستین، نیروی مردم را تجزیه و وحدت جبهه انقلاب را متلاشی می سازد و انقلابیون را به جنگ داخلی، بازیگریهای دیپلماتیک و حتی برخی را به نزدیک شدن با نیروهای خارجی (خارج از انقلاب یا حتی خارج از مملکت) متمایل می سازد...


صدها جانور وحشی که با قدرت کوبنده انقلابی و نیروی لیاقت و تدبیر رهبر نخستین گوش خوابانده بودند و میکروب های خطرناک هزاران بیماری که در خون این جامعه هنوز باقی هست، در نسل بعد که زمینه مساعد می شود و بخصوص خودنمایی ها و تصادم ها و اختلافهای داخلی- که پس از مرگ رهبر معمولاً پیش می آید- هوا را گرم می کند، اندک اندک یا ناگهان زنده می شوند و سربرمی دارند و انقلاب را از داخل می خورند و خود غالباً در نقاب جدید، جاهلیت قدیم را زنده می سازند و درفش مردمکشی را در انبان نرم مردم سالاری پنهان می کنند وهمان طبقه حاکم و همان نیروها و حتی همان اشخاص که انقلاب علیه آنها برپا شده بود وبا انقلاب جنگیده بودند و شکست خورده بودند، با قدرت پول و نیرو و نفوذ و امکاناتی که از قدیم در جامعه دارند، از صندوقهای انتخابات بیرون می آیند و با تبدیل قدرت اقتصادی و اجتماعی شان به قدرت معنوی و وجهه عمومی- از طریق تبلیغات، استخدام استعدادها، جلب شخصیت های روحانی و حتی ملی، بازیهای عوامفریبانه و به سرعت رنگ عوض کردن و از انقلابیون قدیم هم تند وتیزتر شدن و جلو افتادن و شخصیت و اعتبار و لیاقت خویش را در اختیار انقلاب حاکم گذاشتن و با یکی از جناح های انقلابی که برای کسب قدرت مبارزه داخلی دارد نزدیک شدن و او را یاری کردن...

خود وارث انقلاب می شود، و دژخیم قدیم دادستان جدید می شود و عین الدوله، نخست وزیر انتخابی مجلس شورای ملی و جلاد باغ شاه محمدعلی میرزا، رئیس مجلس سنا و دیدیم که همان کسی که ملک المتکلمین- خطیب انقلاب مشروطه- را به نمایندگی سلطان استبداد سربرید، پس از استقرار مشروطه، به نمایندگی حکومت مردم، آز مجسمه او پرده بردای کرد! و کیست که نداند، دشمن نقابدار خطرناکتر از دشمن بی نقاب است؟ دیکتاتوری، سمی است در شیشه مارکدار که به زور می خورانند و دموکراسی، در جامعه منحط، لقمه چرب و شیرینی است که مسموم کرده اند و با صد منت به تو عطا می کنند و تو به هزار امید و التماس و حرص و ولع از دست دشمن می ستانی و می بلعی، و او رایگان هم نمی بخشد! همان زهر است که بیمار نابینا، نه از دست قاتل، که از دست طبیب می گیرد، در شیشه شربت دارو و عجیب اینکه بیچاره بیمار، این بار، مسموم هم که می شود، فلج هم که می شود و به حال مرگ هم که می افتد، سرود می خواند و سالروزش را جشن می گیرد!!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۸۷ ، ۱۴:۵۰
حمیدرضا بیانی

بیانیه انجمن وبلاگ نویسان فرزندان روح الله


 

بسم الله الرحمن الرحیم

و اذا لقوالذین ءامنوا قالوا امنّا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزءون

 

عجب نیست که در بحبوحه هجمات فرهنگی به بنیادهای اسلام ناب محمدی از طرف استکبار و دشمنان قسم خورده ی انقلاب، در داخل مرزهای ایران اسلامی نیز حنجره هایی تیغ فحاشی و انکار بر روی فرزندان حقیقی روح الله برکشند؛ این آئین تاریخ است که مدعیان را بیازماید و سره از ناسره باز شناسد.

کسانی که صرف همراهی جسمانی با خمینی کبیر، آنان را در زمره مدعیان دروغین انقلاب گمارده بدانند اندیشه امام امت نه آنچنان محفوف در پیچیدگی های تاریخی است که نیاز به تفسیرهای منحرفشان داشته باشد و نه آنان تا بحال نشانی از آرمان و دغدغه ی آن یگانه ی دوران داشته اند که برای جوانان امروز مغتنم باشند.

آقای محتشمی که مع الاسف ملبس به لباس روحانیت اید!
اکنون که نزدیک به بیست سال از رحلت جانگداز امام بزرگمان می گذرد، هیچ گاه از شما نه سخنی شنیده ایم که بوی شمیم خمینی دهد و نه خطی خوانده ایم که اثر ملکوتی او را در دل و جان زنده کند. عجیب است نه آنگاه که هم بزمانتان خمینی را پیوسته به موزه تاریخ می دانستند خروشیدید ونه آنگاه که رفقای حزبی تان فقه را پست ترین علوم خواندند، برآشفتید. آیا در آن گاه دردناک هیچ احساس خطری برای اندیشه امام، غیرت انقلابی تان را برنیانگیخت؟!

آقای محتشمی!
 خاطره ی تاریخی فرزندان جوان روح الله آنقدر شفاف هست که سکوت های مداوم شما را در برابر تاراج آرمان های امام و انقلاب برشمرد.

آقای محتشمی!
لحن شما آکنده از عصبانیت جاه طلبانه است. چه چیز را از شما گرفته اند که اکنون اینگونه فریاد می زنید؟ اکنون که رهبر معظم انقلاب اسلامی دولت و رئیس جمهور را اصولگراترین دولت پس از انقلاب خوانده اند و در فقدان علمایی چون استاد شهید مطهری و علامه طباطبایی، جوانان را به سمت شخصیت های درخشانی چون حضرت آیت الله مصباح هدایت کرده اند و شعارهای انقلاب را زنده تر از گذشته دانسته اند و جهان را تحت تأثیر آنها دانسته اند، شما را کدام انحراف از اندیشه های امام برآشفته است؟ عجیب نیست، جز شما کسان بسیاری به فغان آمده اند. همان ها که از ابتدا ناله های خود را در سینه پنهان داشته بودند.

آقای محتشمی!
فرمایش بلند مقام معظم رهبری در سالروز عروج ملکوتی امام راحلمان را:به شما یادآوری میکنم: «فمن نکث فانّما ینکث على نفسه». آن کسانى که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانى هستند که در تابستان روزه گرفته‏اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ میکنند، اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام میشود؛ افطار میکنند. این مثل همان کسى است که از اولِ روز، روزه نگرفته است.»

آقای محتشمی!
شما روزه خود را شکسته اید و باردیگر تاریخ انقلاب را سرافکنده یک ریزش دیگر کرده اید. شما را نصیحت می کنیم که به خود آیید و اگر حاضر نیستید برسر ماجراجوییهای سیاسی کوناه بیایید لااقل از دنیای خود بترسید که فرزندان روح الله هشیارتر از گذشته –به لطف و تائیدات خداوند متعال- حافظ انقلاب و آرمان های خمینی کبیر (ره) است.

 انجمن وبلاگ نویسان فرزندان روح الله

 

۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۸۷ ، ۲۳:۵۵
حمیدرضا بیانی

امام به آقای مصباح یزدی اطمینان کامل داشت

 

 

 

اشاره: حجت الاسلام محمدحسن رحیمیان عضو سابق دفتر امام(ره) است که از نجف تا آخرین لحظات حیات مبارک امام(ره) به این عضویت مفتخر بوده است. وی که اکنون به عنوان نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران مشغول است، گفتگو با رجانیوز را در حالی در طبقه دهم ساختمان بنیاد پذیرفت که در آستانه ایام ارتحال پیر و مقتدایش برنامه های فراوانی داشت.

 

رحیمیان در این گفتگو به مراتب شیدایی خود به مقتدایش امام راحل پرداخت و ضمن پاسخ به شبهه خطی و جناحی بودن دفتر امام، برای نخستین بار به نکاتی درباره رابطه امام(ره) و آیت الله مصباح پرداخت.

 

وی با اشاره به حساسیت و تحفظ فوق العاده امام(ره) درخصوص پرداخت وجوهات به مراکز علمی و فرهنگی تأکید کرد: تا آنجا که به یاد دارم، مؤسسه تحت مدیریت آیت الله مصباح تنها موردی بود که امام علاوه بر شهریه عمومی که برای طلاب پرداخت می شد، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آقای مصباح داشت.

 

بخش اول این گفتگو در ادامه آمده است:

 

چگونه با امام آشنا شدید و چه شد که به نهضت امام در قم و نجف پیوستید؟

 

پدرم از سالها قبل از آغاز نهضت از شاگردان و علاقمندان امام(ره) بود. لذا از همان زمان کودکی با نام و شخصیت امام آشنا شدم. با رحلت آیت الله بروجردی در فروردین 40 و رحلت آیت الله سید عبدالهادی شیرازی در فروردین 41، با راهنمایی پدرم خانواده ما و همه اصحاب مسجد ایشان مقلد امام شدیم و در شهریور ماه همان سال با عشق به امام و زیارت ایشان، در سن حدود 13 سالگی عازم حوزه علمیه قم شدم، در حالی که هنوز نهضت امام شروع نشده بود.

 

در حجره 26 مدرسه فیضیه سکونت داشتم و با آن که بزرگترین نماز جماعت طلاب در مدرسه فیضیه بود، عاشقانه هر شب خود را به منزل امام در یخچال قاضی می رساندم تا پشت سر ایشان نماز بخوانم. برخلاف همه مراجع و علمای دیگر که برحسب موقعیت و شهرتشان در مساجد بزرگتر و صحن و حرم حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت می کردند، امام نمازشان را در خانه می خواندند. آنهم در یک اتاق تقریباً 4×3 و بیشتر اوقات تعداد افرادی که پشت سر امام نماز می خواندیم، از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کرد.

 

تا این که در 15 خرداد 42 امام دستگیر شد و تا فروردین سال 43 که آزاد شدند، از زیارت ایشان محروم بودیم اما در اولین صبحگاه طلوع چهره نورانی امام در حالی که به شدت اشک شوق می ریختیم، بار دیگر جزء اولین نفراتی بودیم که به زیارت امام نائل شدیم و قم با وجود امام برای ما شادی بهشت را داشت. سخنرانی تاریخی امام بعد از آزادی در مسجد اعظم و در تاریخ 28 اردیبهشت 43 برای حقیر و همه حاضران شوری به یادماندنی آفرید.

 

چهارم آبان 43 هم که مصادف با 20 جمادی الثانی و تولد حضرت زهرا(ص) و حضرت امام بود، روزی تاریخی برایم بود. در فاصله یک متری امام پای سخنرانی بی نظیر او علیه کاپیتولاسیون ایستاده بودم و شاهد بزرگترین حماسه حسینی علیه یزیدیان زمان و شور و هیجان غیرقابل توصیفی که امام در مردم ایجاد کرد، بودم.

 

صبح روز 14 آبان که برای نماز از خواب برخاستیم با درهای بسته مدرسه مواجه شدیم و با مشاهده انبوه تانکها و زره پوشها و نیروهای ویژه کماندویی شاه، متوجه دستگیری مجدد امام شدیم. امام به ترکیه تبعید شد و بعد از حدود 11 ماه تبعید در بورسای ترکیه یعنی در مهرماه 44 به نجف اشرف انتقال یافت.

 

چند ماه بعد با مشقت فراوان و حدود 15 روز پیاده روی و عبور از نخلستان ها، بیابان ها و شط، خودم را قاچاقی به نجف رساندم و در جوار بارگاه نورانی حضرت امیرالمؤمنین(ع) باردیگر به محضر امام شرفیاب شدم. صبحگاه روزی که بعد از تحمل آن هجران ها و سختی ها به نجف وارد و به زیارت حضرت امیر(ع) و فرزندش روح الله نائل شدم، دلپذیرترین و شیرین ترین ساعات زندگیم رقم خورد.

 

دفتر امام در نجف چگونه بود و چه کسانی در آن خدمت می کردند؟

 

در نجف عنوان دفتر وجود نداشت. بیرونی امام بود و یک آبدارچی و آقایان شیخ عبدالعلی قرهی و مرحوم آقای محی الدین فرقانی که متناوباً برای درس در مسجد شیخ انصاری و نماز ظهر در همان مسجد و نماز عشا در مدرسه آیت الله بروجردی و تشرف به حرم حضرت امیر همراه امام بودند. شب ها هم یک اتاق کوچک در بیرونی منزل امام بود که روزی چند ساعت حضرات آقایان قدیری، مرحوم سید عباس خاتم یزدی، رضوان خمینی و سید جعفر کریمی برای پاسخ به استفتائات حضور داشتند. بقیه یاران امام (نه به عنوان عضو بیرونی) به طور مستمر به خانم امام رفت و آمد داشتند و برحسب توان خود و نوع ارتباطی که با امام داشتند، در خدمت امام و نهضت او بودند. این نوع افراد اکثراً جوانانی بودند که از ایران همچون بنده به امام پیوسته بودند که آنها را مهاجرین می نامیدیم و عده معدودی هم از نجف بودند که معمولاً مسن بودند که نقش انصار را داشتند.

 

شما مشخصاً بیشتر چه نقشی را در خدمت امام ایفا می کردید؟

 

بیشتر در ارتباط با نهضت و امام، کارهای تبلیغی و خوشنویسی را انجام می دادم، -از شعارنویسی روی دیوارهای فیضیه، طراحی واجرای کارت های تبریک و تقویم با عکس امام، ساخت و توزیع کلیشه عکس امام و... همچنین خوشنویسی پیام ها و اعلامیه های امام(ره) و بازنویسی نوشته های ایشان که قرار بود در چاپخانه های نجف حروفچینی و چاپ شود، چون حروفچین های چاپخانه های نجف نمی توانستند خط شکسته و فارسی امام را بخوانند. از جمله این موارد ملحقات توضیح المسائل و مسائل مستحدثه بود که بعد از اینکه به خط نسخ بازنویسی کردم، چون زیاد بود امام اصرار داشت اجرتم را بدهند که با درخواست حقیر نسخه اصلی خودشان را به اینجانب هدیه کردند. نمونه دیگر این دست نوشته ها، نامه فلسطینی ها و پاسخ امام به فارسی و عربی است که در صفحات 886 تا 890 کتاب نهضت امام خمینی تألیف سید حمید روحانی چاپ شده است.

 

البته در ایران وضعیت متفاوت بود و تا لحظه رحلت امام(ره) به عنوان عضو دفتر و خدمتگزار تمام وقت در خدمت ایشان بودم و مسئولیت و کارهای متعددی را برعهده داشتم.

 

پس از بازگشت امام به ایران و پیروزی انقلاب شما چه می کردید و چگونه بار دیگر در خدمت امام قرار گرفتید؟

 

در روزهایی که امام در مدرسه علوی بودند، به محضرشان رسیدم و بعد همراه امام به قم رفتم. با توجه به ازدحامی که آن ایام حول امام وجود داشت، برای انجام فعالیتهایی که آن زمان مانند برگزاری رفراندوم لازم بود، به اصفهان رفتم و متناوباً به محضر امام می رسیدم تا وقتی که امام در اثر بیماری به تهران منتقل شدند و بعد از مرخص شدن از بیمارستان موقتاً در منزلی در خیابان دربند مستقر شدند.

 

یکی از این روزها که به منزل امام رفتم، آقای رسولی محلاتی نامه ای را که محمد حسنین هیکل سردبیر الاهرام مصر برای امام فرستاده بود، برای ترجمه به حقیر داد و بعد از من خواستند که در خدمت امام بمانم که تا آماده شدن برای انتقال به تهران امام هم به جماران منتقل شده بودند و از همان زمان تا آخر در خدمت امام بودم.

 

این که بعضی این شبهه را مطرح می کنند که دفتر امام وابسته به جریان خاصی بود، آیا این مسأله صحیح است؟

 

به هیچ وجه این مسأله صحت ندارد. امام رهبر کل انقلاب و جامعه بود و این که کسی بخواهد امام را و دفتر امام را به نفع یک جریان مصادره کند، چنین اتهامی یک توهین بزرگ به امام است. دفتر امام صبغه خطی نداشت، هرچند امکان داشت برخی اعضاء دفتر گرایشی به افراد و جناح های داخل انقلاب داشته باشند، با این حال امام به همه آنها نگاه یکسان داشتند. وجه مشترک همه، همراهی با امام در انقلاب و نظام و علاقه عمیق به امام بود و بر اساس همین ارتباط و علاقه و شناخت متقابل، حضور آنان در دفتر شکل گرفته بود. دفتر ملتزم و موظف بود در چارچوب نگاه امام حرکت کند.

 

البته ارتباط و تمایل برخی افراد دفتر با شخصیت ها و جریان های داخل انقلاب زمینه ای برای این بود که آنها کانالهای ارتباطی با امام داشته باشند و این هم نقطه قوتی در ترکیب دفتر بود و دلیلی بر یکدست نبودن دفتر بود.

 

افرادی که ادعا می کنند امام به جناح خاصی گرایش داشته، به انشعابی که اواخر حیات امام در جامعه روحانیت مبارز پیش آمد، استناد می کنند. آیا واقعاً چنین بود؟

 

مکاتبه ای که در این رابطه انجام شده و پاسخ امام در صحیفه امام موجود است لیکن آن چیزی را که امام تأیید کرد و در موارد و مناسبت های متعدد هم تأکید کرده اند، این است که امام وجود دو جناح را در متن انقلاب و جامعه پذیرفته بودند، البته نه به این معنی که دو جریان مقابل یکدیگر قرار بگیرند، برای کوبیدن هم لشگرکشی کنند، جنگ و تنازع و جدال راه بیندازند و در این بین نیرو و توان جامعه و نظام هدر رود و باعث فشل شدن و فروریختن حیثیت نظام و وحدت جامعه شوند. بلکه آنچه امام می خواست این بود که جامعه و نظام برای پرواز و پیشروی نیازمند دو بال و به تعبیر عربی "جناحین" است، چون با یک بال نمی توان پرواز کرد. دوبال ناهماهنگ هم که با حرکت ناموزون خود باعث سقوط پرونده شود، مورد نظر امام نبود.

 

همه افراد جامعه یک جور نیستند. سلمان و ابوذر ضمن آنکه هر دو مورد تأیید رسول اعظم(ص) در بالاترین حد بودند، یک جور نبودند. نه سلمان می توانست مانند ابوذر عمل کند و نه ابوذر مثل سلمان. البته نقش هرکدام هم در جای خود برای اسلام سازنده بود.

 

در انقلاب هم ما کسانی مثل مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و مرحوم شهید بهشتی و شهید مطهری را داشتم که تقریباً نمونه هایی از ابوذر و سلمان در این عصر بودند. حتی دو برادر از یک پدر و مادر و محیط همسان، ممکن است سلیقه های متفاوتی داشته باشند و مثلاً در جریان انتخابات، یکی به آقای احمدی نژاد رأی بدهد و دیگری به آقای هاشمی. نظام اسلامی هم براساس این وضعیت و حتی سیره صدر اسلامی و اصحاب معصومین دو جناحی بودن را پذیرفته است که باید به مثابه نقطه قوت و ضرورت تلقی شود. آنچه مهم است این است که باید چارچوبهای اصلی و هدف یکی باشد. هرچند ممکن است روش ها و شیوه های معقول و مشروع رسیدن به هدف متفاوت باشد.

 

در نظرم هست که رهبر انقلاب تشبیه زیبایی در این زمینه داشتند؛ دو تیم ورزشی در درجه اول که با هم رقابت دارند، وقتی از بین آنها تیم ملی شکل می گیرد، همین افرادی که در داخل با هم رقابت داشتند، در قالب تیم ملی و در مقام مصاف با خارجی ها همگی در صف واحد و با همه وجود تلاش می کنند که برنده شوند.

 

به هرحال این یک واقعیت انکار ناپذیر است که همه افرادی که در یک مسیر و برای رسیدن به یک هدف حرکت می کنند یکسان نیستند. مهم آن است که به فرموده قرآن کریم "ان تقوموا لله" قیام و کار برای خدا باشد، همه در "صراط مستقیم" حرکت کنند که صراط مستقیم تنها راهی است که به سوی خداست. در یک بزرگراه می توان لاین های چپ و راست و میانه را فرض کرد که برحسب نوع سیرکننده ها متفاوت باشد. یک لاین برای سرعت بالا و یک لاین برای سرعت متوسط و یک لاین برای سرعت پایین و احیاناً لاین دوچرخه و لاین پیاده رو. برخی توانشان در حد پیاده هاست، سنگین بارها، کند رو هستند، عده ای با اتوبوس و وسیله جمعی و کسانی هم می خواهند به صورت انفرادی و با وسیله شخصی و تندرو حرکت کنند. این خطوط بر حسب توان اشخاص و وسیله ای که در اختیار دارند، قابل تقسیم بندی است، اما مهم این است که همگی در یک بزرگراه و به سوی یک هدف در حرکت باشند. با این ترکیب و ترتیب، هیچ کس به دیگری تنه نمی زند تا چه رسد به تصادف و تصادم و تنازع. در صراط مستفیم تصارع نیست ولی تسارع وجود دارد. "سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض". تنازع نیست ولی تسابق وجود دارد. "سابقوا الی الخیرات". همه می خواهند برای رسیدن به لقاءالله و قرب حق با سرعت بیشتری حرکت کنند و در این راه و در جهت خدمت اسلام و مسلمانان می خواهند از یکدیگر سبقت بگیرند. برگشت و وارونگی در این حرکت و مسیر -یعنی ارتداد-، هلاکت قطعی به دنبال دارد و فروافتادن در جهنم و قهر الهی است.

 

بنابراین گرچه در داخل مرزهای صراط مستقیم، تقسیم بندی هایی می توان فرض کرد اما افراط و تفریط و خروج از جدول بزرگراه و چپ شدن از جاده وسطی (به تعبیر حضرت امیر(ع)) و عبور از چارچوبها به طرف چپ یا راست، گمراهی و مضلة است و نتیجه آن هم سقوط در دره های هولناک هلاکت و تباهی است.

 

مفهوم و مصداق اسلام ناب و اسلام امریکایی که امام(ره) مطرح کردند، چیست؟

 

از مجموع بیانات امام در این زمینه بخوبی می توانیم پاسخ این سئوال را دریافت کنیم که اسلام ناب همان اسلامی است که برگرفته از قرآن با تفسیر و تبیین معصومین علیهم السلام است. اسلامی که سعادت بخش دنیا و آخرت کل بشریت است. اسلامی که قابل تبعیض و تجزیه نیست. اسلامی که سیاستش عین دیانت و دیانتش عین سیاستش است. اسلامی که سر سازش با هرگونه ظلم و ستم را ندارد. اسلامی که استکبارستیز و پناه مستضعفان است. اسلام تولی و تبری و...

 

اسلام امریکایی هم نقطه مقابل اسلام ناب است که دشمنان اسلام از آن، به نام اسلام برای نابودی اسلام حقیقی و حقیقت اسلام بهره می گیرند. اسلامی که سازشکارانه منافع و مصالح مسلمانان را پیش پای مستکبران و طاغوت ها قربانی می کند، اسلام مرفهین بی درد و اسلام منافقان مزدور، اسلام التقاطی و... اگر مصداق اسلام ناب را فقط در خط امام و جلوه های آن مانند حزب الله لبنان می توان یافت ولی اسلام امریکایی مصادیق فراوان دارد و نمونه بارز آن را در مزدوران و حکومتهای مرتجع و استبدادی می توان یافت که یک روز فلسطین را به صهیونیست ها فروخته و امروز هم از پشت به مردم مظلوم فلسطین خنجر می زنند و همدست با امریکا علیه حزب الله و برای نابودی آن توطئه می کنند.

 

جریان هایی هم که در داخل کشور در قالب های مختلف، با ظاهر اسلامی تحت عناوینی مانند نهضت آزادی، انجمن حجتیه و... برای تضعیف اصول خط امام مانند عدم جدایی دین از سیاست و اصل اساسی ولایت فقیه از هیچ کوششی دریغ نکردند.

 

امام به بحث رهبری آیت الله خامنه ای اشاره هایی داشتند؟ آیا در زمان حیات امام این بحث مطرح شد؟

 

مطالب مختلف و متعددی از قول حاج احمد آقا و دیگران نقل شده است. خود ما هم شاهد صحنه های ویژه ای در این رابطه بودیم که در آن زمان چون تصور دنیای بعد از امام و منهای امام، به ذهنمان خطور نمی کرد، خیلی متوجه منظور و نظر امام در این رابطه نمی شدیم. وقتی که پس از رحلت امام روی اولویت فوق العاده ای که برای ملاقاتهای آیت الله خامنه ای قائل بودند، ارجاعات مهم در مورد مسائل حساس و تعبیراتی که نسبت به ایشان داشتند، مرور می کنیم، تازه معانی ویژه ای از آنها می فهمیم. ولی بنده فکر می کنم اصولاً امام نمی خواست به طور مباشر برای خود جانشین تعیین کند. امام می خواست با تبیین شاخص ها و معیارها و ایجاد ساختارهای مناسب، جامعه و نظام را به بلوغ و توانمندی برساند که خود این امر اساسی و مهم را به انجام برساند واین هنر امام بسیار ارزشمند و مهم تر از این بود که شخصاً جانشین خود را تعیین کند اما جامعه و ساختار نظام در تحقق مهمترین رکن نظام و انقلاب به خود اتکایی نرسد.

برخی در مورد رابطه امام و آیت الله مصباح یزدی مطالبی حاکی از تضاد نقل می کنند. در مورد نظر امام نسبت به آیت الله مصباح نکته و اطلاعی دارید؟

 

امام(ره) نسبت به تأسیس برخی مدارس و مؤسسان آنها برخورد منفی داشتند، مثلاً در قبال پیشنهادی که از سوی آقای منتظری خدمت امام نقل کردم که امام 10 میلیون تومان کمک کند تا مدرسه دارالشفاء توسعه یابد و سالن ساخته شود، امام نه تنها جواب مثبت ندادند بلکه چند بار تکرار تکردند "من خوف این را دارم که..." به شدت برخورد منفی کردند.

 

یا در پاسخ نامه یکی از مراجع فعلی که استجازه کرده بود از وجوهات برای ساختن مدرسه علمیه استفاده شود، باز هم با تعبیر تندی جواب منفی دادند. یا در پاسخ به استجازه برای تأسیس کتابخانه مذهبی، فرمودند "من چه می دانم می خواهند چه کتابهایی در آنجا تهیه کنند" و به این ترتیب جواب منفی دادند.

 

اما با توجه به همه حساسیت و تحفظی که در این موارد داشتند، تا آنجا که به یاد دارم، درخصوص مؤسسه تحت مدیریت آیت الله مصباح تنها موردی بود که امام علاوه بر شهریه عمومی که برای طلاب پرداخت می شد، هزینه و بودجه مؤسسه را هر ماه طی صدور چکی به نام آقای مصباح پرداخت می کردند که این مطلب حکایت از اطمینان کامل امام به عملکرد علمی و سیستم آموزشی آقای مصباح داشت.

 

نسل انقلاب هیچگاه مناظرات آقای مصباح با سران و اندیشمندان کمونیست و مارکسیست و تفوق و قدرت علمی ایشان را که اوایل پیروزی انقلاب از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد، فراموش نخواهد کرد. تبحر و تسلط کم نظیر آیت الله مصباح در تمام معارف و علوم اسلامی از ایشان شخصیتی ساخته که رهب رانقلاب، ایشان را پرکننده جای خالی علامه طباطبایی و شهید مطهری دانستند. عمده آثار و کتابهای علمی آقای مصباح تبیین ناب اسلام ناب و تفکر امام است، به گونه ای که مباحثی از قبیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه در آثار ایشان درخشش خاصی دارد و این از عجایب روزگار ما است که شخصیتی را که در عمده آثارش اصول خط امام از قبیل عدم جدایی دین از سیاست و ولایت فقیه موج می زند، متهم به ارتباط با جریان منحرفی می کنند که نماد جدایی دین از سیاست است.

 

البته حقیر انتقادی هم به این استاد عظیم القدر حوزه دارم که خالصانه به ایشان عرض کرده ام و آن این است که گاهی ورود ایشان به مسائل روزمره سیاسی باعث شده که افراد جاهل یا مغرض دستاویزهایی برای هوچی گری پیدا کنند و در حالی که هرگز قدرت هماوردی با ایشان را در میدان فلسفه و علوم اسلامی ندارند، با آن دستاویزها از قدرت علمی و دریای مطالب ایشان انتقام بگیرند.

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۸۷ ، ۱۸:۰۶
حمیدرضا بیانی
 

اماماای تربت عشق نوزده سال است که پیکر روح الله و محرم "سرالله" را در آغوش گرفته ای!

آن برافراشته قامتی را که در سرّ صور دمید و قیامت به پا کرد

آن مسیحا دمی را که روح بخشید و حیات داد

آن موسی وشی را که اژدهای قهر بر کاخ جباران افکند

آن خلیل آسایی راکه بتها واژگون و بتکده ها را ویران ساخت

آن نوح گونه ای را که با کشتی انقلاب سینه امواج حوادث را شکافت.

ای خاک ؛

مهر گستری را در آغوش گرفتی که خال لب خوبرویان اسلام بود و خلقی را گرفتار خویش ساخته بود و آن دادپروری را در دل جای دادی که مست سبوی الست و چشم مخمورش همه را بیمار کرده بود.

ای خاک ؛

آن دلربا را به درون خود بردی تا صفحه خویش را ستاره باران کنی و آن رهنما را در بغل گرفتی تا سدره نشنیان ملکوت را به سوی خود کشانی .

و اینک ای خاک ؛

ما شیفتگان حریم حرمش و پاسداران حرم حرمتش در سالگرد رحلت آن آسمان بلند

آن اختر فروزان

آن دریای بزرگ

و آن خمینی خردمند که روحمان بود

جانمان بود

قهرمانمان بود

و خلاصه همه چیزمان بود

به دنبال شاگردش - برادرش - خلف صدقش - رهرو راهش خامنه ای عزیز - داغدار و سوگوار باز هم این ترانه را سر  می دهیم :

     شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت ................. روی مه پــیکر او سیـر نــدیـدیـم و بـــرفت

    گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود ................ بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت

 اگر چه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست

تو را به وسعت آیینه ها ادامه دهیم

 

 

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۸۷ ، ۱۸:۵۴
حمیدرضا بیانی