حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام

حمیدرضا بیانی

هر یک از ما از غیب الغیوب حرکت کردیم
از اصلاب عبور کردیم
بدون اختیار و خواست خودمان در اینجا به هم بر خوردیم
از اینجا هم به غیب الغیوب می رویم
ممکن است بعد از این هم یکدیگر را نبینیم

به مناسبت سالروز میلاد حضرت زهرا سلام که مقارن با پنجمین سالگرد تاسیس سایت رجانیوز بود، مراسم جشنی با حضور برخی از فعالان سیاسی و رسانه‌ای کشور در محل این سایت برگزار شد. 

در این مراسم که برخی از مسئولان و نمایندگان مجلس مانند دکتر الهام (مشاور حقوقی رئیس جمهور)، دکتر کوچک‌زاده (نماینده مردم تهران در مجلس)، سیدمهدی هاشمی، دکتر مجتبی زارعی، دکتر محمد مهدی اسماعیلی، حاج حسین یکتا، وحید یامین‎پور و جمع زیادی از فعالان سیاسی و رسانه‎ای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هم حضور داشتند، حجت‌الاسلام آقا تهرانی به ایراد سخنرانی پرداخت. 
 
 
نیلی: هدف رجا، امر به معروف و نهی از منکر است 
 
در ابتدای این مراسم، "میثم نیلی" مدیرمسئول رجانیوز ضمن تبریک سالروز میلاد حضرت زهرا(س) و روز زن، به نقش و جایگاه رسانه‌های گروهی در زمینه اشاعه فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر در حوزه اجتماعی پرداخت و با بیان اینکه "رسانه‌ها نقش سنگرهای دفاع در مقابل دشمنان را دارند"، گفت: این فریضه، یک فریضه کفایی است؛ یعنی تا وقتی که از نظر علما و بزرگان این منکر برطرف نشده، همه باید برای تقابل با آن تلاش کنند. رجانیوز هم بر اساس همین تکلیف و احساس وظیفه شروع به کار کرد و تلاش کرد تا بدون وابستگی به چپ و راست و احزاب مختلف، به دنبال انجام تکلیف خود باشد. 
 
نیلی تاکید کرد: تمام تلاش رجانیوز این بوده که به تاسی از تاریخ پایه گذاری‌اش که ولادت حضرت فاطمه(س) است، هویتش را نه از احزاب و گروه‌ها که از شهید عالیقدر رجایی عزیز بگیرد و مسلک و منش این شهید بزرگوار را سرلوحه نام و عملکرد خود قرار بدهد. رجا برای همه ما یک معبد و محل عبادت است، نه معبود. رجا یک سنگر برای دفاع از مستضعفین و مومنین و حزب الله است که همه فعالان آن خودشان را وقف مبارزه با منافقان و دشمنان ایران و اسلام کرده‌اند. 
 
نیلی همچنین با بیان اینکه اشتباه و خطا، جزیی از کارهای رسانه‌ای است و رجا هم از این مساله جدا نیست، از کسانی که با راهنمایی‌های خود ایرادهای رجا را تذکر داده و می‌دهند، تشکر کرد و ضمن تقدیر از جایگاه الهام بخش دکتر الهام در سایت رجانیوز، از تاسیس مؤسسه "طلوع رجعت حق" در زمینه فرهنگی که رجانیوز قرار است پایگاه اینترنتی آن باشد، خبر داد. 
 
وی در پایان هم با ابراز خرسندی از مقبولیت رجا در بین مخاطبان فارسی زبان که سبب شده این سایت به یکی از سایت‌های خبری پربیننده ایران تبدیل شود، اظهار داشت: در موفقیت رجا همین بس که دشمنان و معاندان جمهوری اسلامی ایران ، همه جا و حتی در رسانه ملی و در مناظره‌ها، با ناراحتی از رجانیوز نام بردند که نشان داد رجا توانسته دامنه تاثیرگذاری خود را تا حد بسیار بالایی ارتقا دهد. 
 
یامین‌پور: رجا یک استثناست 
 
 
در ادامه مراسم، "وحید یامین پور" مجری برنامه پرمخاطب "دیروز، امروز، فردا" هم چند دقیقه‌ای پشت تریبون رفت و از تفاوت‌های رجانیوز با سایر رسانه‌های خبری در اینترنت سخن گفت. 
 
یامین پور با بیان اینکه "ساختار رجا یک تفاوت اساسی با سایر رسانه‌های خبری دارد"، گفت: جامعه مجازی در ایران خود به خود یک فرهنگ ویژه‌ای را تولید کرده که البته تناسب چندانی هم با فرهنگ دینی و اسلامی ما ندارد اما انصافا رجا از همان ابتدا یک استثنا بود و توانست با رعایت فرهنگ اخلاقی شیعی، مواضع خودش را با استدلال و منطق بیان کند. 
 
وی این مساله را بزرگ‌ترین دستاورد رجا عنوان کرد و ادامه داد: من گواهی می‌دهم که دغدغه اصلی بچه‌های رجا، اخلاق و تکلیف بوده؛ هر چند ممکن است در این میان اشتباهاتی هم رخ داده باشد ولی رجا هیچ وقت جوانمردی را فدای کار حرفه‌ای نکرده است. 
 
یامین‌پور پس از این سخنان که با تایید دکتر کوچک زاده، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی روبرو شد، مهم‌ترین شاهد بر مدعای خود را استقلال رجا از دولت عنوان و تاکید کرد: با اینکه رجانیوز برای حمایت از دولت نهم تاسیس شد اما هیچ‌وقت قرار نبوده برای خوشایند کسی یا گروهی مطلب بنویسد. رجا حامی و منتقد اصولی دولت بوده اما بله قربانگو نیست. 
 
وی در پایان هم ضمن تکمیل سخنان میثم نیلی در زمینه تاسیس مؤسسه طلوع رجعت حق، از فعالیت‌های این موسسه در زمینه آموزشی و نشر کتب فرهنگی خبر داد. 
 
دکتر الهام: گفتمان رجا، گفتمان عدالت است 
 
دکتر غلامحسین الهام مشاور حقوقی رئیس جمهور نیز که در مراسم گرامیداشت پنجمین سالگرد تاسیس سایت رجانیوز حضور داشت، دقایقی به سخنرانی پرداخت و ضمن تبریک میلاد دختر پیامبر (ص)، از رجا به عنوان یک اتفاق فرخنده و حقیقت بخش در عرصه رسانه‌ای کشور نام برد و گفت: شروع به کار رجا با این رخداد فرخنده بوده و انشالله حسن ختام آن هم ظهور حضرت مهدی (عج( باشد. 
 
الهام ادامه داد: اگر بخواهم باز هم از این اتفاقات الهام بخش استفاده کنم، باید به پیدایش دولت نهم و دهم که با خوی فاطمی شکل گرفت، بگویم. دولت نهم که در ایام فاطمیه تشکیل شد و در دوره 88 هم متقارن با شب میلاد حضرت زهرا (س) بود که این مساله به طور سمبولیک مرزبندی ما را مشخص می‌کند. یعنی یا باید فاطمی باشیم یا مخالفش. 
 
عضو سابق حقوقدان شورای نگهبان همچنین به سخنان رهبر معظم انقلاب درباره تاکید بر شعار عدالت در دولت نهم و دهم اشاره و تاکید کرد: این ماموریت خطیری بود که بر دوش ملت گذاشته شد و باید آن را با تمام قوا حفظ کنیم. ما این دولت فاطمی را اسان بدست نیاورده‌ایم که آسان از دست بدهیم. احمدی‌نژاد هم دیگر برای خودش نیست و ما باید تلاش کنیم تا این جریان فاطمی حفظ شود. این یک ماموریت مهم و تاریخی برای ماست که رجا هم برای پیگیری آن تاسیس شده و رسالتش هم همین است. 
 
الهام، گفتمان رجا را گفتمان عدالت دانست و در پایان، ضمن ابراز علاقه به این سایت، با خنده گفت: البته من یک رفع حسن از خودم و همسرم بکنم و اینکه ما هیچ نقشی در رجا نداریم و فقط خواننده رجا و عضو خانواده آن هستیم. زمانی که در دولت بودم، برخی از دولتمردان به من شکایت می‌کردند که چرا رجا فلان مطلب را علیه ما کار کرده؛ و من توضیح می‌دادم که نقشی در مدیریت این سایت ندارم و متاسفانه این توفیق نصیب من نشده است. 
 
سخنرانی حجت‌الاسلام آقاتهرانی در وصف شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) 
 
حجت‌الاسلام آقا تهرانی، استاد اخلاق دولت هم در سخنانی کوتاه به جایگاه و عظمت شخصیت حضرت زهرا (س) پرداخت و گفت: یکی از تعابیر برای حضرت فاطمه (س)، ام ابیها است که اولین بار هم خود پیامبر این تعبیر را استفاده کردند و امام صادق(ع) هم آن را تایید کردند در همین راستا روایتی کوتاه نقل می‌کنم که کاملا مورد تایید است و نشان از علت نام‌گذاری این لقب برای دختر رسول الله (ص) دارد. 
 
آقاتهرانی ادامه داد: یک حدیث قدسی است که پیامبر از فرشته وحی نقل کرده‌اند که "اگر محمد (ص) نبود، افلاک را خلق نمی‌کردم و اگر علی (ع) نبود نه پیامبر و نه افلاک را و اگر فاطمه (س) نبود، نه علی و نه پیامبر و افلاک را." این روایت سند بسیار صحیحی دارد و در اصول کافی هم آمده است. 
 
این استاد معروف اخلاق در توضیح و تفسیر این روایت گفت: وقتی عالم خلقتش به خاطر حضرت زهرا (س) است، یعنی عالم که حکیمانه خلق شده، خودش به دلیل عظمت فاطمه (س) تشکیل شده است. این مساله یعنی حتی اگر تمام انسان‌هایی که تاکنون بر روی کره زمین بوده‌اند، گناهکار باشند و به جهنم بروند، باز هم حکمت خداوند در حلق انسان زیرسوال نمی‌رود؛ چون کسی مانند فاطمه (س) خلق شده است. حالا همین زهرا (س) که عظمت وصف ناپذیری دارد، خودش را فدای ولی و مولا می‌کند. این مساله و حادثه بسیار قابل توجه و پندآموز است. نباید فراموش کرد که ایشان معصوم هستند و فعل اشتباه انجام نمی‌دهند. این اقدام حضرت زهرا (س) یعنی اتمام دین به ولایت است؛ موضوعی که در غدیر هم گفته شد. تثبیت ولایت یعنی اینکه نبوت هم تثبیت شده است. به نظر من یکی از دلایلی که پیامبر دخترش را ام ابیها خوانده، همین مساله است. 
 
حجت‌الاسلام آقاتهرانی در پایان سخنان خود هم همه مردم به ویژه جوانان را به مطالعه در زمینه زندگانی حضرت زهرا (س) و عظمت شخصیت ایشان دعوت کرد. 
 
در انتهای مراسم با اهدای لوح از نویسندگان رجانیوز (حمیدرضا بیانی، علی نادری، حسن روزی‌طلب، مقداد نیلی، مهدی فاطمی، محمد مهدی تهرانی، احسان صالحی، جواد حسینی، مهدی خانعلی‌زاده، علی مختاری،رسول عبادی، محمد روزبهانی، امیرحسین ثابتی، جواد حجتی، احسان جباری، حمداله عمادی) تقدیر به عمل آمد. همچنین با اهدای لوح یادبود به دکتر الهام از وی تقدیر ویژه شد.
 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۱۶
حمیدرضا بیانی

«وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ» (المائده - 71)

ترجمه: و گمان کردند آزمایشى در کار نیست، در نتیجه کور و کر شدند. آن گاه خداوند از آنان گذشت بار دیگر کثیرى از آنها کر و کور شدند. و خداوند بیناى به اعمال ایشان است.

«فتنه و آزمایش» و نیز «وسوسه و دشمنی» همیشه برای همگان و از جمله آقای احمدی نژاد و سایر مسئولین وجود دارد. اگر در ایمان خود دقت و مراقبت نماید، بصیر باشند، فریب سخنان به ظاهر آراسته و فریبنده‌ی دشمنان آشکار و پنهان خود را نخورند، غرور نکنند، تابع و مطیع «ولایت» باشند، به مملکت وجودشان و مسئولیت‌شان و مجموعه‌ی تحت مدیریتشان آسیبی نخواهد رسید، اما اگر غرور کنند، چند کار خوب فریب‌شان دهد، احساس کنند که دیگر نیازی به اطاعت از ولایت ندارند، تشخیص خودشان بهتر است و ...، آن وقت هر چرخش و انحرافی ممکن است. مگر آنان که روزی مقابل پیامبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین، فاطمه‌ی زهراء و ائمه‌ی معصومین (ع) ایستادند و یا در عصر خودمان مقابل حضرت امام خمینی (ره) یا مقام معظم رهبری ایستادند، از اول منحرف بودند؟!

هر شخصی  اگر به زندگی خود دقت کند، متوجه می‌شود که چندین بار غرور کرد و کر و کور شد و فتنه و دشمن و وسوسه را تشخیص نداد و دچار مشکل شد. خدا آن مشکل را برطرف کرد. اما اگر ادامه دهد، گمراهی حتمی است.

البته امیدواریم و دعا می‌کنیم که هیچ‌گاه چنین اتفاقی نیافتد، اما دلیل نمی‌شود که کسی از انحراف مصون بماند.

 

 

۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۰ ، ۱۵:۳۵
حمیدرضا بیانی

۱- در ایران زمان شاه نیز کل ارتش با تمام بدنه‌اش تا آخرین روزها در کنار شاه ایستاد و فروپاشی نظام ارتش شاهنشاهی، پس از کشتارهای خونینی که انجام داد، بیشتر پس از فرار شاه صورت گرفت. امروزه در کشورهای دچار بحران اگر دو نفر یا صد نفر کشته شوند، اخبار سراسری جهان را به خود اختصاص می‌دهد، اما ارتش شاه، فقط در یک میدان «ژاله»‌ی تهران، هزاران نفر را کشت و کسی هم به او اعتراضی نکرد!

اما مسئله اینجاست که ماهیت انقلاب اسلامی ایران و فرهنگ مردم ایران کاملاً متفاوت بود. در اینجا رهبری حرکت یک مرجع تقلید بود. اکثریت مردم ما نیز شیعه و معتقد به مراجع هستند. مضاف بر این که قیام ما، برای تقسیم قدرت بین احزاب یا اصلاح قانون اساسی، یا کار و نان و نبود، بلکه «جنگ بین کفر و اسلام» بود و مردم حکومت اسلامی می‌خواستند. لذا بدنه‌ی ارتش نیز که از مردم بود، در ماه‌های آخر که سازمان ارتش را متزلزل دید، توانست خود را نجات دهد و به مردم بپیوندد.

۲- در مصر قضیه کاملاً متفاوت است. اولاً که به رغم اسلامخواهی مردم، هیچ رهبری واحدی وجود ندارد. ثانیاً ارتش مصر بیش از شخص «حسنی مبارک» وابسته به آمریکا بوده و هست و مستقیم تحت امر پنتاگون می‌باشد. لذا رویارویی آن با مردم به هیچ وجه به نفع امریکا نبود. به همین دلیل از همان ابتدا امریکا به ارتش دستور داد تا رویارویی نکند و مردم را با خود دشمن نکند، تا پس از فرار حسنی مبارک بتواند قدرت را در دست بگیرد. چنان چه فعلاً گرفته است.

اگر ارتش مصر دخالت می‌کرد و رویاروی مردم می‌ایستاد، امروز یک حکومت اسلامی دیگری در مصر استقرار یافته بود و اسرائیل نیز به سقوط نهایی نزدیک می‌شد.

۳- اما موضوع بحرین و لیبی کاملاً با مصر و ایران تفاوت دارد، چرا که بحرین و لیبی هر دو پایگاه نظامی آمریکا هستند. ناوگان پنجم دریایی آمریکا که به لحاظ تجهیزات و نیرو سومین ناوگان آمریکاست در بحرین مستقر است و هم چنین مقادیر بسیاری از سلاح‌های آمریکا برای هر گونه عملیات در خاورمیانه در بحرین دپو [انبار] شده است و در واقع بحرین یک یگان «لجستیکی» و پادگان کامل است.

لیبی نیز مرکز سرمایه‌گذاری‌های نفتی اروپا در شمال آفریقاست و سرمایه‌های شرکت‌های بزرگی چون: شل، توتال، ب پ و ... در لیبی فعال است.

لذا به نفع آمریکاست که ارتش‌های آنان مقابل مردم بایستند و برای آمریکا زمان ایجاد کنند تا با تبدیل «تهدید به فرصت» از این بحران‌های ایجاد شده، نهایت بهره‌وری را بنمایند.

شاید به خاطر خوشحالی اذهان عمومی از قیام ملل مسلمان در خاورمیانه و شمال آفریقا، هیچ مایل نباشد که نقشی برای آمریکا در تحولات اخیر متصور گردد. اما شواهد نشان می‌دهد، هر چند که شرایط امروزه زیاد هم به نفع آمریکا نیست، اما در بروز بحران زیاد هم بی‌نقش نبوده است.

شکی نیست که برای آمریکا تحقق خاورمیانه‌ جدید، با وجود این پادشاهان، ملک‌ها و رئیس جمهورهای دیکتاتور با حکومت‌های 30 و 40 ساله (یعنی عملاً پادشاه بودند و فقط اسم‌شان را رئیس جمهوری گذاشته بودند) ممکن نبود. لذا آمریکا بیش از دیگران مایل به سقوط سلطنت‌های قرون وسطایی و حتی عقب‌تر در کشورهای خاورمیانه و آفریقا بود. اما کنار گذاشتن سلاطین و خاندان‌های سلطنتی و امرای حاکم نیز کار ساده‌ای نبود که به دست آمریکا صورت پذیرد، بلکه باید حتماً به دست مردم صورت می‌گرفت.

لذا امریکا برای دستیابی به خاورمیانه جدید در سال (2012)، تحریک‌هایی در میان مردم ایجاد نموده بود که علیه سلاطین و حکومت‌های خود قیام کنند. اما گمانش بر این بود که این حرکت بسیار خلاصه و در سطح چند حزب صورت می‌پذیرد و کار به پذیرش برگزاری انتخابات توسط شاهان یا رؤسای جمهوری 30 و 40 ساله می‌رسد و ظرف یک یا دو دوره انتخابات، احزاب و افراد مطلوب بر سرکار می‌آیند و خاورمیانه‌ جدید آن طور که باید [به صورت ایالتی و تحت سیطره‌ی آمریکا و اداره اسرائیل) شکل می‌گیرد.

اما قضیه «مکروا و مکر الله» شد. به رغم گمان آمریکا، شعاع اعتراض از سطح احزاب گذشته و مردمی و سراسری شد و مردم نیز شعار سقوط کامل و برپایی حکومت اسلامی سر دادند و نه اصلاحات در قانون اساسی یا آزادی بیشتر احزاب و ... .

این حادثه‌ای بود که برای امریکا مطلوب نبود. اینک آمریکا برای آن که به اهداف از پیش تعیین شده‌اش برسد، هیچ چاره‌ای به جز حضور نظامی در مناطق بحرانی ندارد و هدف اصلی آمریکا نیز اشغال نظامی تمامی منطقه است.

اما حضور نظامی مستلزم پذیرش اذهان عمومی از یک سو و هزینه‌های کلانی که آمریکا قدرت آن را ندارد از سوی دیگر است. لذا طبق طراحی، سلطه‌ی نظامی بر مصر را بر عهده‌ی ارتش وابسته‌ی مصر (که مقابل مردم نایستاد) قرار داد، قذافی را که از دیوانگی‌هایی مثل صدام و بدتر از او برخوردار است، به صورت مستقیم و غیر مستقیم تشویق به استقامت و کشتار نمود، تا بتواند اذهان عمومی جهانیان (به ویژه جهان غرب) را برای حضور نظامی مساعد نماید. اکنون امریکا به بهانه‌ی پایان دادن به کشتارهای بی‌رحمانه‌ی ارتش قذافی، نظامیان خود را به لیبی گسیل می‌دارد و جهت سرشکنی هزینه و درگیر نمودن دیگران نیز، ناتوی اروپا را پیشتاز می‌کند. و از طریق استقرار نیروی نظامی در لیبی، وارد بحرین می‌شود که از قدیم یک پادگان بود. منتهی اسمش را به ارمغان آوردن دمکراسی برای مردمی که قیام کرده‌اند می‌گذارد، تا هم مردم آن کشور را فریب دهد و هم اذهان عمومی جهانیان را جذب نماید.

این نقشه‌ی امریکاست که هر روز گامی بزرگ به تحقق آن نزدیک‌تر می‌شود. پس اگر ملل مسلمان هوشیار باشند و به قول مقام معظم رهبری اجازه ندهند که قیام و انقلاب آنها را بدزدند، این ترفندها و حضور نظامی همه به ضرر آمریکا تمام می‌شود و اگر هوشیار نباشند، این قیام گسترده به صورت یک پارچه به نفع آمریکا تمام می‌شود.

۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۹ ، ۲۱:۴۸
حمیدرضا بیانی

من معتقدم تاریخ بهترین تعیین کننده است به شرطی که تحریف نشود؛ به نظر من رضا شاه خدمات زیادی را به ایران کرد؛ من معتقدم که ایران مدیون دو نفر است؛ یکی شمشیر آغامحمدخان و دیگری چکمه رضاخان؛ هر چند در دوران رضا شاه فضای بسته و دیکتاتوری حاکم بود ولی همین رضا خان توانست یکارچگی را در ایران حفظ کند و تمامیت ارزی را حفظ کند و خدمات عمرانی زیادی را برای ما به ارمغان بیاورد.

جملات بالا گوشه ای بود از حمایت های همیشگی زیباکلام از چکمه و سیبیل و شمشیر همایونی رضا خان ، در اینجا دو مقوله مطرح است: یکی «آقای زیبا کلام» و دیگری گفته‌ی او مبنی بر «احساس دین نسبت به رضاخان و آغا محمدخان و امثالهم و خدمات آنها»؟ وارد مقوله‌ی اول نمی‌شویم. چرا که ایشان به طور کلی جملات ضد و نقیض بسیار دارند. اساساً سقوط یک جامعه شناس یا اهل فلسفه هنگامی است که احساس کند حتماً باید چند جمله‌ی «ژورنالیستی» هم بگوید تا خبر ساز شود!

 اگر به کلیه‌ی مصاحبه‌ یا مناظره‌های «زیبا کلام» توجه کنید، سعی دارد همیشه [حتی در مقابل موافق خود] یک حالت جبهه و پرخاش داشته باشد و حتی گاه با حالت تمسخر صحبت کند. مرتب روی صندلی خود عقب و جلو می‌رود، روی میز خم می‌شود، به حالت تمسخر عقب کشیده و به یک طرف صندلی لم می‌دهد ... و در آخر هم نمی‌تواند منظور خود را درست بیان نماید. به اینها در اصطلاح اداها یا «فیگور»های ژورنالیستی می‌گویند که اگر چه متأسفانه در میان برخی از اساتید علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، ارتباطات و برخی دیگر از شاخه‌های علوم انسانی باب شده است، اما اصلاً برازنده‌ی یک مدعی اندیشمندی یا استادی دانشگاه نیست.  اگر به همین گفتگوی ایشان (1) نیز دقت کنید، آخرش معلوم نمی‌شود که می‌خواهد چه بگوید؟!

اما درباره‌ی مقوله‌ی دوم:

الف – ریشه‌ی احساس مدیونی به رضاخان یا آغا محمد خان و یا ...:

چنان چه قرآن کریم متذکر می‌شود «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ - اى مردم! شما محتاج به خدایید و خدا تنها بى‏نیاز و ستوده است‏ (فاطر - 15)»، همه‌ی مردم  این نیازمندی ذاتی را درک می‌کنند و هر کسی که در داشته‌های خود بیاندیشد، خود را مدیون غیر می‌بیند، چرا که می‌داند و می‌بیند که بالذاته فقیر است و هیچ ندارد و آن چه دارد از غیر به او رسیده است. اما تشخیص خیر و مبدأ صدور خیر، منبع فیض، منعم و معطی در انسان‌ها متفاوت است و ریشه‌ی همه‌ی هدایت‌ها و انحرافات نیز همین است. یکی خود و جامعه را مدیون خدا، پیامبر، اهل بیت (ع)، اسلام، قرآن، علما، شهدا، مجاهدین فی سبیل الله‌، اساتید واقعی، خدمتگزاران صادق در هر کاری و ...، می‌بیند، یکی دیگر خود را مدیون آمریکا و انگلیس می‌بیند و یکی دیگر نیز خود را مدیون چکمه‌ی رضا‌خان و شمشیر آغا محمد‌خان می‌بیند و ...! و چون منعم یا عامل و باعثی جز او نمی‌شناسد، گمان می‌نماید که لابد همگان مدیون او هستند و یا باید باشند. لذا اگر ایشان چنین گفته که «ما مدیون شمشیر آغامحمدخان و چکمه‌های رضا شاهیم»، وضع حال خود را بیان نموده است. خوب لابد ایشان و همفکرانشان وقتی به داشته‌های خود توجه کردند، مبدأش را آن دو ظالم یافتند و نسبت به آنها احساس دین کرده‌اند. اما دلیل نیست که بقیه نیز به خاطر صدور شناسنامه یا پل ورسک چنین بینش، احساس و دینی نسبت به یک نوکر انگلیس و آلمان و ... داشته باشند. ایشان مدعی است که هویت ملی‌اش را از رضاخان دارد. خوب لابد راست می‌گوید و ریشه‌ی هویت ملی ایشان چنین است. اما سایر ایرانی‌ها از هویتی به قدمت بیش از سه هزار سال برخوردار هستند. در هر حال زاویه‌ی دیدها و نیز عمق نگرش‌ها متفاوت است.

ب – خدمات رضاخان، آغا محمد خان و امثالهم:

از آن جا که هر چه هست خلق خداوند کریم است و از او نیز جز خیر محض صادر نمی‌گردد، نوع بشر هر چه نعمات الهی را ضایع و یا تبدیل به نقمات نماید، باز شر مطلق وجود ندارد و در هر شری نیز خیری نهفته است. چنان چه خداوند متعال در مورد شراب [که اگر در شکم کسی باشد و او بمیرد، بدون سؤال و جواب به جهنم واصل می‌شود] می‌فرماید که خیرها و ضررهایی دارد و البته گناه و ضررش بیشتر است:

«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما...» (البقره – 219)

ترجمه: از تو حکم شراب و قمار را مى‏پرسند بگو در آن دو گناهى است بزرگ و [نیز] منافعى است براى مردم، اما اثر سوء آن دو بیش از منافع صورى آنها است‏ ... .

حداقل خیر رواج شراب‌خواری، دایر نمودن قمارخانه‌ها و فاحشه‌خانه‌ها، تشکیل باندهای مافیایی سرقت و جنایت ... و هر فساد دیگری این است که برای دو جناح مخالف و موافق ایجاد اشتغال می‌کند. عده‌ای سر کار می‌روند تا فساد و فحشا راه بیاندازند و عده‌ای نیز سر کار می‌روند تا با آنها مبارزه کنند. 

نبود «شر مطلق»، حربه و ابزار خوبی به دست تبلیغات‌چی‌های سیاستمداران ظالم شده است. آنها برای این که ظلم ظالمین را پوشش دهند و اذهان عمومی را منحرف کنند، به جنبه‌ی خیر هر موضوعی نگاه می‌کنند و بدون توجه و اشاره به هزینه‌ی گزافی که جامعه و ملت برای آن خیر جزئی متحمل شده و پرداخت کرده است، در مقابل هر هجمه‌ی ظالمی می‌گویند: «بالاخره او هم خدمات بسیاری داشت» و از همین باب وارده شده و این نتیجه را القاء می‌کنند که «پس ما باید خیلی هم ممنون آنها باشیم و مدیون آنها هستیم». این ترفند در وادی سیاست و حکومت، بیش از عرصه‌های دیگر مورد بهره‌وری قرار می‌گیرد.

به عنوان مثال: اگر بگویید که فلان شهردار، رانت‌ و رشوه خواری را در مملکت نهادینه کرد، بودجه‌ی بیت‌المال را در راه منافع شخصی و حزبی خود مصرف کرد، به خاطر اخذ عوارض و آن هم به طریق قانونی و غیر قانونی شکل شهر و شهروندی را چنان بهم ریخت که دست کم تا یک قرن دیگر نیز قابل اصلاح نیست و ...، می‌گویند: البته او نیز خدمات بسیاری داشت. ببنید چقدر درخت کاشت و فضای سبز ایجاد نمود؟ یا چندتا ماشین جمع‌آوری زباله به جای فرغون وارد نمود. البته راست هم می‌گویند. اما به قول مقام معظم رهبری، «باید دید که این خدمات به چه قیمتی تمام شده است؟». فرق است میان شهرداری که مثلاً ده میلیارد تومان صرف مکانیزه کردن جمع‌آوری زباله و یا ایجاد فضای سبز می‌نماید، با شهردار دیگری که همین خدمت را به قیمت ده میلیارد تومان به اضافه‌ی فرهنگ رانت، رشوه، دزدی، حزب‌بازی و ... انجام می‌دهد. و یا فرق است میان رئیس‌جمهوری که به رأی مردم قدرت را به دست می‌گیرد و با امکانات همین مملکت و مردم گامی در جهت سازندگی بر می‌دارد، با رئیس جمهوری که او نیز با رأی مردم آمده و با امکانات موجود خدماتی ارائه می‌دهد، اما احساسش این است که کشور ملک شخصی او و آقازاده‌هایش است و در فکر ایجاد حکومت موازی و سپس تغییر حکومت است. حال آیا می‌توان گفت که چنین شهردارها یا رئیس‌جمهورهایی هیچ خدمتی نکرده‌اند؟! خیر. بلکه بسیار هم خدمت کرده‌اند، اما خدماتشان به هزینه‌های‌ مالی، فرهنگی، سیاسی و ... که تحمیل کرده‌اند و ضررهایی که رسانده‌اند نمی‌ارزد. فایده‌ی آنها درست مانند فایده شراب است در مقابل ضررهایش.

بدیهی است که با این دیدگاه توجیه‌گرانه، همه خدمت کرده‌اند و می‌کنند. حتی می‌گویند: هیتلر نماینده خدا بود و با کشتار خود خدمت بزرگی به تنظیم فزونی و تعادل جمعیت در جهان نمود! در چنین دیدگاهی، بیشترین قشری که باید ممنون، مدیون و حتی پابوس هیتلر باشند، همین صهیونیست‌ها در سطح بین‌الملل هستند. چرا که اگر یهودی کشی و هلوکاست دروغین واقعیت هم داشته باشد، سبب شده تا امروز به بهانه‌ی کشتار آنها در آلمان و به دست هیتلر، فلسطین را در قلب سرزمین‌های اسلامی به صهیونیست‌ها بدهند. در چنین دیدگاهی، آیا خدمات صدام و طالبان و القاعده به آمریکا کم بوده است؟ جنایات فرمایشی آنان سبب گردید تا بهانه‌ای برای اشغال نظامی عراق و افغانستان برای آمریکا فراهم گردد. پس لابد مردم آمریکا باید ممنون این دو جانور وحشتناک و خون‌آشام باشند.

همین دیدگاه و یا در واقع ترفند، وسیله‌ای شده که «شیطان پرست»ها که جیره خواران و مبلغین آشکار و نهان «فراماسون» هستند بگویند: شیطان مأمور خدا بود و خدمات بسیاری کرده است و اساساً موجودی بسیار مقدس است. در هر حال اگر شما دشمن شیطان هم باشید، می‌توانید مدعی شوید که شیطان سبب شناخت مؤمن از کافر، مشرک و منافق است و اساساً دشمنی با او سبب رستگاری انسان می‌گردد. پس خدمات بسیاری ارائه داده است.

بدیهی است که خدمات چکمه‌های «رضاخان» و یا «شمشیر» آغا محمدخان که اندیشمندانی چون آقای زیبا کلام و امثال ایشان را مدهوش و مدیون خود ساخته است نیز از همین نوع است. به عنوان مثال: رضا خان چون گمان می‌کرد هیتلر جهان را تسخیر خواهد کرد و خود نیز مایل بود از خفت سابقه‌ی نوکری انگلیس‌ها که می‌دانست دیگر تاریخ مصرفش برای آنها تمام شده خلاص شود، رو به آلمان‌ها نمود و آنها نیز ایران را پل پیروزی فرض نموده و برای ایجاد سهولت در نقل و انتقال نیروهایشان به سمت روسیه، چند ایستگاه راه‌آهن و نیز تونل [البته با پول خودمان] در ایران احداث نمودند.

۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۸۹ ، ۱۷:۲۲
حمیدرضا بیانی

چندی پیش مشایی رییس دفتر رییس جمهور در اظهاراتی که می بایست خیلی از علما به آن واکنش نشان می دادند که ندادند و درگیر مباحث انحرافی مکتب ایران شدند گفته است: «ماموریت انسان بر روی زمین این است که جانشین خدا باشد، به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند ... خدا ظرفیت خدا شدن را در انسان قرار داده. انسان قرار است که خدا باشد و در جای خدا بنشیند»(؟!)

در بررسی هر سخنی، به ویژه اگر صاحب نام یا جایگاهی آن را به زبان آورد، دو محور باید مورد توجه قرار گیرد، که عبارتند از: الف - «چه گفت؟» و ب - «چرا گفت؟»

باید دقت شود که در بررسی و درک «چه گفت؟» و نیز تفسیر، تحلیل یا نقد آن، موضوع «چرا گفت؟» نقش بسیار مهم و تعیین کننده‌ای دارد.

* گاهی ممکن است شخص جاهلی از روی اوهام و با پیروی از ظن و گمان خود و برای مطرح کردن خود حرفی بزند. این شاید زیاد مهم نباشد. در دنیا بسیار هستند کسانی که به اصطلاح قرآنی، مشتری «حرف مفت‌اند». عده‌ای عاشق فروش حرف مفت‌اند و عده‌ای دیگر نیز عاشق خرید آن. که پیدایش این همه باورها، گروه‌ها، ایسم‌ها و نیز شایعات و ... دال بر مدعاست. البته خریدار و فروشنده‌ی حرف مفت را هم رها نمی‌کنند، چرا که باعث انحراف دیگران می‌شود:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ» (لقمان - 6)

ترجمه: و از انسان‌ها عده‌ای خریدار گفتار بازیچه هستند، تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند، و راه خدا را مسخره گیرند، آنان عذابى خفت‏آور دارند.

* گاهی ممکن است حرف حقی به قصد باطلی بیان گردد! چه بسا سخن از واژه‌هایی چون: آزادی، صلح، صفا، دوستی، حقوق بشر، جلوگیری از تورم و ...، توسط فرصت طلبی، به منظور ایجاد انحراف در اذهان عمومی و سلطه بیان گردد و چه بسا قرآنی بر سر نیزه‌ رود و زمینه را برای جایگزینی حکومت اموی به جای حکومت علوی مساعد نماید!

* گاهی وضعیت از این هم بدتر است، یعنی سخن باطلی به مقصد شومی بیان می‌گردد. فرعونی [به رغم آن که می‌داند نه تنها خدا نیست، بلکه در مقابل یک انسان نیز حقیر است]، به قصد سلطه بر جان و مال مردم، خود را «إله» و «رب برتر» می‌خواند، چرا که تحقق اهداف پلیدش مستلزم تغییر و انحراف در باورهای مردم است:

«وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی‏ یا هامانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لی‏ صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ» (القصص - 38)‌

ترجمه: فرعون گفت اى بزرگان قوم من غیر از خودم معبودى براى شما نمى‏شناسم، اى هامان برایم بر گل آتش برافروز و آجر بساز و برجى درست کن باشد که از معبود موسى اطلاعى بیابم و من او را از دروغگویان مى‏دانم.

اما در عین اهمیت موضوعی «چرا گفت؟»، بررسی اهداف سخنان قبلی و اخیر آقای مشایی را بر عهده‌ی مسئولین ذیربط سیاسی، اطلاعاتی و امنیتب کشور می‌‌دانیم. آنان هستند که باید تحقیق کنند و بفهمند که چرا یک مسئول اجرایی این قدر اصرار دارد که وارد عرصه‌ی نظریه‌پردازی، آن هم در اصول اعتقادی جامعه شود؟!

آیا فقط ضمن این که از ذهنیات و گمان‌هایی برخوردار بوده، خیلی هم دوست دارد که در این عرصه مطرح شود و اکنون امکان مسئولیت اجرایی را فرصت مناسبی دیده و بدون توجه به تناسب محیطی و موضوعی، در کنفرانس ایرانیان مقیم خارج از کشور مبحث «مکتب ایرانی» و در اجلاس خبرنگاران زن، مبحث «خدا شدن انسان» را مطرح می‌کند؟! و یا خیر، بلکه اهداف تعریف شده‌ی دیگری را دنبال می‌‌نماید؟! آیا به قول برخی از علما (1)، ممکن است فتنه‌ی دیگری که قطعاً با ورود به عرصه‌ی تغییر در اعتقادات وایجاد اعوجاج در باورهای درست و قرآنی مردم بسیار خطرناک‌تر از فتنه‌های قبلی خواهد بود، در راه است؟ و یا اساساً به قول سردار سرلشکر فیروز‌آبادی (2) این گونه سخنان در جهت ایجاد یک جریان سیاسی و افتراق بین ایران و سایر کشورها و ملل مسلمان جهان و به نابودی کشاندن دستآوردهای انقلاب اسلامی و جرم علیه امنیت ملی است؟!

لذا در این مجال محدود، فقط به بررسی محور اول «چه گفت؟» و آن هم به صورت اجمال، ولی روشن، می‌پردازیم:

الف – اگر چه مقام «خلیفة‌اللهی» والاترین مقام در خلقت است، اما نوع آن به مانند «خلافت» در میان مخلوقات که «مستخلف» جای «مستخلفٌ عنه» را می‌گیرد نمی‌باشد.

در میان مخلوقات خلیفه‌ای می‌رود و جای خود را به خلیفه‌ی دیگری می‌دهد، یا پدری از دنیا می‌رود و جایش را به خلف خود می‌دهد، یا در مالکیت ملکی، وارث خلیفه‌ی متوفی می‌شود و ...، اما در رابطه با مقام «خلیفة‌اللهی» قرار نیست که کسی جای خدا بنشیند. خداوند متعال همیشه در مقام خود «هستی مطلق» هست و مخلوق نیز اگر چه عبد خالص و انسان کامل باشد، در مقام «فقر» و مخلوقیت خود باقی خواهد ماند و هیچ گاه خدا نخواهد شد. و اساساً مخلوق تا مخلوق است، حادث است و حادث نیز هیچ‌گاه ازلی نتواند بود و خدا «ازلی و ابدی» بالذات است.

ب – خداوند متعال آدم (ع) را آفرید و برای آن که او را به مقام  «خلیفة‌اللهی» برساند، اسمای خود را به او تعلیم داد، پس انسان هر چه بکوشد و هر چه به سوی کمال رود، بیشتر از گذشته مظهر و تجلی اسمای الهی می‌شود، نه این که جایگزین او می‌گردد و او می‌شود. بسیار فرق است بین «ذات» و «تجلی ذات»، بین «اسم» و «صاحب اسم» و بین «حقیقت اسم» با «تجلی حقیقت اسم».

پ – بسیار فرق است بین «خدا شدن» با «خدایی شدن». اگر انسان به فیض الهی تلاش کند و انسان کاملی گردد و به مقام «خلیفة‌اللهی» نایل گردد، و به جایی برسد که مظهر اسم اعظم الهی شود و به مقام «جمع الجمعی» برسد، «خدایی» می‌شود، نه این که خدا می‌شود! خداوند متعال «‌لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» است و این معنا برای همیشه است و نه فقط تا وقتی انسان رشد کند و به قول ایشان خدا بشود و به جای او بنشیند!

اگر چه هیچ موجودی از ظرفیت‌ها و استعدادهای خدادادی انسان برخوردار نیست، اما این جمله که «‌خدا ظرفیت خدا شدن را در انسان قرار داده»، جمله‌ی بسیار غلطی است که می‌تواند در عرصه‌های نظری و عملی مسبب بروز انحرافات خطرناکی شود. بلکه خداوند در انسان ظرفیت «خدایی» شدن و «خلیفة‌الله» شدن را قرار داده است.

ت – این که ایشان می‌گویند: «خدا ظرفیت خدا شدن را در انسان قرار داده. انسان قرار است که خدا باشد»،  به غیر از آن که با وحی و عقل منافات دارد، مبین آن است که «خدا شدن» اکتسابی است. یعنی انسان می‌تواند با تلاش و کوشش خود، قوه‌ها و استعدادهای خود را فعلیت بخشیده و  مراحل رشد را طی نموده و در نهایت خدا شود(؟!)

ایشان با این جمله‌ی نغز، چند مرحله از عبدالکریم سروش نیز جلوتر رفته است، چرا که او فقط به خود اجازه داد که «وحی و نبوت» را اکتسابی و محصول تجربه‌ی بشری بخواند، اما ایشان «خدا شدن» را اکتسابی خوانده است؟!

ث – این که ایشان گفته‌اند: «انسان قرار است به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند»،‌ نیز جمله‌ای کاملاً غلط و باوری کاملاً به خطا است و نشان می‌دهد که گوینده، یک مطالبی بیش از ظرفیت علمی و ادراکی خود شنیده است، اما چون از سویی فهم ننموده و از سوی دیگر نخواسته در مقابل اهل علم زانو بزند، دچار وهم و آشفتگی و التقاط نظری شده است.

آری، انسان وقتی به مقام «جمع الجمعی» برسد، فوز دیگران از افاضه‌ی او و محصول کمال وجودی او خواهد بود و در نتیجه ماسوا را به اذن خدا تدبیر می‌کند، نه این که «به جای خدا» تدبیر می‌کند. انسان به اذن خدا و بر اساس اراده‌ و مشیت او حیوان مرده و متلاشی شده را فرا می خواند و او زنده می‌شود و یا انسان مرده‌ی دیگری را زنده می‌کند، یا کور را بینا و بیمار را شفا می‌دهد، اما به اذن او، نه به جای او. این دو معنا خیلی با یک دیگر متفاوت است.

ج – مگر می‌شود که دو یا چند تصمیم و اراده بر جهان حاکم گردد؟! اگر به قول ایشان بر اساس تعلیمات الهی، چندین انسان کامل وجود داشته باشند، چند اراده بر جهان حکمران خواهد بود و چه اتفاقی جز فساد و تباهی می‌افتد؟!

«أَمِ اتخََّذُواْ ءَالِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنشِرُونَ * لَوْ کاَنَ فِیهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا  فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبّ‏ِ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» (الأنبیاء - 22)

ترجمه: آیا از زمین خدایانى گرفته‏اید که حیات دوباره مى‏دهد * اگر در آسمان و زمین خدایانى جز خداى یکتا بود تباه مى‏شدند، پروردگار عرش از آن چه وصف مى‏کنند منزه است‏.

انسان به هر مقامی هم که برسد، بر اساس تصمیم و اراده‌ی الهی به آن مقام می‌رسد، پس معنی ندارد که «خدا بشود و به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند».

احتمالاً ایشان روایاتی مبنی بر این که خداوند بندگانی دارد که چون اراده کنند، آن را محقق می‌نماید، شنیده‌اند، اما معلوم است که اصلاً نفهمیده‌اند که اولاً این افاضه، همان اوج استجابت دعا (خواست یا اراده) است که از ناحیه عبد فقیر و نیازمند اعلام و از ناحیه‌ی رب غنی و کریم اعطا می‌شود و ثانیاً کسانی که به این حد از قرب الهی می‌رسند، به جز آن چه خدا اراده می‌کند، اراده‌ای نمی‌کنند. به این حالت می‌گویند: تجلی اتم اسمای الهی. یعنی آنها به جز اراده‌ی خدا اراده‌ای نمی‌کنند و خدا نیز آن چه آنان اراده کند، اراده کرده و محقق می‌نماید. یعنی آنها آئینه‌ی (یا همان تجلی) اراده‌ی الهی هستند. چنان چه حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می‌فرمایند: «قُلُوبُنا اَوْعِیَة لِمَشِیَةِ الله، فَاِذٰا شاءً شِئنا» - قلب‌های ما ظرف‌ مشیت الهی است، پس هر گاه او بخواهد، ما خواهیم خواست». این معنا خیلی فرق دارد تا این که بگوییم: قرار است خدا شویم، به جای او بنشینیم، به جای او تصمیم بگیریم و به جای او اراده کنیم! این معنا همان بازنشسته کردن خداست که اندیشه‌ی یهود است.

یک نتیجه‌ی منطقی مهم:

اگر چه نهایت تحقق هر اندیشه‌ای در سیاست و حکومت تجلی می‌کند و در نتیجه ممکن است برخی از سخنان افراد (به ویژه اگر مثل ایشان در مسئولیتی باشند)، فرآیندهای سیاسی، امنیتی و ... داشته باشد، اما ظاهر گفتارهای ایشان شکی باقی نمی‌گذارد که ایشان با استفاده از موقعیت سیاسی – اجتماعی و امکانات و شرایطی که هر حرفشان را فرافکنی می‌کند، نهایت تلاش خود را برای تبلیغ و تعمیم بخشیدن به اندیشه‌های مسموم «صوفیسم» در بعد نظری و عملی مبذول داشته است.

دلیل بر مدعا، تنها نتیجه‌ی منطقی‌ای است که می‌توان از کنار هم چیدن و صغرا و کبرای قضیه به دست آورد.

به ایشان می‌گوییم: فرض می‌کنیم که قرار است انسان خدا بشود - به جای خدا بنشیند – به جای او تصمیم بگیرد – به جای او اراده کند ...، و فرض ‌کنیم که به قول شما، انسان در نتیجه‌ی عدم اجرای فرامین الهی کوچک مانده است و اگر آن فرامین را انجام دهد، به این مقام می‌رسد. حال سؤال می‌کنیم که آیا هنوز هیچ کس به این مقام نرسیده است، یا انسان‌های کامل که همان معصومین (ع) هستند و هیچ کس نیز با آنان برابر نخواهد شد، رسیده‌اند؟! بدیهی است که پاسخ ایشان چنین خواهد بود که آنها به آن مقام رسیده‌اند. چرا که تنها مصداق انسان کامل، انسان خدایی و خلیفة‌الله ایشان هستند. پس نتیجه می‌گیریم که [العیاذ بالله]، امام علی (ع) به جای خدا نشسته، به جای او تصمیم می‌گیرد و به جای او اراده می‌کند و ...، که این همان اندیشه‌ی باطل تصوف «علی اللهی» است. و البته اهداف سیاسی منشعب از این اندیشه نیز بسیار گسترده، ولی روشن می‌باشد.

البته سابقاً بسیار شنیده می‌شد که ایشان تحت تعلیمات و القائات یک «قطب» قرار دارند، اما چون در حد شایعه بود و مستند نبود، مورد توجه قرار نگرفت و امید است که چنین نباشد.

همین مطلب در سایت شبهه

 

۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۵۵
حمیدرضا بیانی
یک موقع است شخصیت اسلام شناس، تاریخ شناس و ایران شناسی چون استاد شهید آیت‌الله مطهری، نتیجه‌ی سال‌های تحقیقات علمی خود را در کتابی تحت عنوان «خدمات متقابل ایران و اسلام» منتشر می‌نماید و در آن به صورت مستدل به آثار دین مبین اسلام در رشد فرهنگ و تمدن ایرانیان و نیز فرهنگ ایرانیان به معرفی اسلام اشاره می‌کند، آن وقت سطر به سطر و حتی کلمه به کلمه‌ی بیانات او محل تأمل است و منتقد نیز می‌تواند نقدی علمی و مستند بر آن بنویسد، اما یک موقع نشست یا اجلاسی تبلیغاتی ترتیب داده شده است، اقشار و تیپ‌های متفاوت و حتی متضادی – از مؤمن گرفته تا مشهور به جاسوسی – در آن شرکت دارند و رئیس دفتر ریاست جمهوری نیز برای آنان یک سخنرانی ژورنالیستی می‌کند، آن وقت زیاد جای نکته‌گیری و حتی نگرانی نیست. چه بسا اگر انتقادی جدی هم وارد شود، گوینده یا می‌گوید: «شما منظور مرا خوب درک نکردید» و یا می‌گوید: «منظور من این نبوده است».

متأسفانه سخنان آقای مشائی همیشه دارای نکات مبهم و گاه شبهه‌ناکی بوده است که اسباب را برای دغدغه و نگرانی خودی‌های دلسوز به دین، مملکت، ملت و نظام و بهانه را برای مانور و ضد تبلیغ غیر خودی فراهم نموده است و زمینه را نیز برای گستردگی شایعات متعدد که ممکن است صحتی هم نداشته باشند، فراهم نموده است! که البته اینها همه مبین ضعف در موضوع‌شناسی، زمان شناسی، موقعیت‌شناسی و مخاطب‌شناسی یک مبلغ است.

البته در این که هر انسانی و به ویژه هر مسلمانی باید عاقل، عالم، عارف و عامل باشد شکی نیست و دلیلی نیست که اگر هر کسی دو کلمه از علمی آموخت، حتماً به میدان بیاید، لذا این که هر کسی یافته‌های درست، غلط، شبهه‌ناک و یا صحیح اما نادر خود را با استفاده از امکان فرافکنی بیان دارد، محل بحث، تأمل و نقد است. در هر حال ایشان در رفتار و گفتارهای خود نشان داده‌اند که بسیار مایلند در عرصه‌های «نظری» به عنوان یک «نظریه‌پرداز» وارد شده و عرض اندام نمایند، اما نه خود کار اجرایی را رها نموده و وارد این عرصه می‌شوند تا از علوم بیشتر و تخصصی برخوردار شوند و نه کار اجرایی مجالی برای ارتباطات و مطالعات و تعمق بیشتر به ایشان می‌دهد. اما در عین حال شخصیت حقوقی [پست) و امکانات عمومی سبب می‌شود که هر جمله‌ی ایشان فرافکنی شود. در هر حالی که در جامعه 70 میلیونی ما، خیلی‌ها، خیلی حرف‌ها می‌زنند که اغلب زیباتر، جامع‌‌تر، منطقی‌تر و منطبق‌تر با اندیشه‌ی اسلام ناب محمدی (ص) نیز هست، اما چون مسئولیت و امکانی ندارند، حرف‌هایشان پخش نشده و در جمع کوچکی از مخاطبین محصور می‌ماند.

جمله‌ی ایشان مبنی بر «اگر ایرانیان نبودند اسلام در میان خروارها توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون بود»، نیز یک جمله‌ی ژورنالیستی است و زیاد جای بحث و انتقاد ندارد. اما چون به عنوان سؤال مطرح شد، پاسخ می‌دهیم که اصلاً چنین نیست. بلکه اگر ایرانیان نبودند، خداوند متعال محتاج و گرفتار نمی‌ماند، بلکه قوم دیگری به جای آنها می‌گذاشت که آنها مؤمن و صالح بودند. چنان چه خداوند متعال خطاب به همه‌ی مؤمنین [برای آن که آنان گمان نکنند که اگر نبودند، خداوند متعال شکست می‌خورد و دین نهایی و جهانی‌اش مدفون می‌شد]، می‌فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (المائده - 54) 

ترجمه: هان اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر کسى از شما از دینش بر گردد، بدانید که خدا به زودى مردمى را- براى گرایش به این دین- مى‏آورد که دوستشان دارد و آنان نیز وى را دوست دارند، که اینان مردمى هستند در برابر مؤمنین افتاده حال و در برابر کافران مقتدر، مردمى که در راه خدا جهاد مى‏کنند و از ملامت هیچ ملامت‌گرى پروا ندارند و این خود فضلى است از خدا، فضلى که به هر کس صلاح بداند مى‏دهد و خدا داراى فضلى وسیع و علمى وصف ناپذیر است‏.

پس، در واقع این خداوند متعال است که به ما ایرانیان افتخار داده است و ما را برای دین خود برگزیده است. و البته این فضل اختصاص به ایرانیان ندارد، منتهی در این کشور به جهت «ولایت‌پذیری» و رشد در شعاع نور فرهنگ تشیع و اهل بیت (ع)، تجمع انسان‌های فرهیخته بیشتر است.

بدیهی است که همین قوم، در زمانی که آتش‌پرستی می‌کردند، یا زمانی که به حکومت‌های ننگین اموی و عباسی تن داده بودند، یا برهه‌‌هایی که در مقابل استعمار روسیه و انگلیس سکوتی ذلت‌بار بر لب داشتند، یا دوره‌ای که به حکومت ننگین پهلوی تن داده بودند، هر چند ایرانی بودند، اما آن قوم بزرگ و برگزیده خداوند متعال نبودند. مگر عده‌ای از مردم که آگاه، مؤمن، مجاهد و ... بودند، اما به خاطر جهل اکثریت، امکانی برای قیام نداشتند. و از این مؤمنین برجسته، همیشه و در همه جای عالم وجود دارد و خداوند متعال نیز به علم، ایمان و عمل صالح افراد و اقوام نگاه می‌کند و نه به شناسنامه، کارت ملی یا ملیت آنان.

به تاریخ دور نمی‌رویم، به تاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی در همین ایران نگاه می‌کنیم: یک اسلام، یک تشیع، یک فقاهت و مرجعیت، یک رهبر، یک قوم، اما در نسل متفاوت، با دو بینش و دو گرایش و دو همت مجزای مردم (یا همان قوم)، نتیجه‌‌ای کاملاً معکوس داده است.

امام خمینی (ره)، یک عالم، فقیه و مرجع شیعی بود که در سال 1343، در همین ایران و از میان ایرانیان و نیز از همین حوزه‌ علمیه فیضیه‌ قم قیام کرد و همه‌ی مراجع‌، فقها، مسلمانان، آزاد اندیشان را به فریادرسی خواند و ننگ استعمار و قوانینی چون «کاپیتولاسیون» را با جملات روشنگرانه و کوبنده‌ای چون: «ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند و پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم... می­گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند... به حسب این رأی ننگین، اگر یک مستشار امریکایی یا یک خادم مستشار امریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحب­منصبان عالی‌رتبه ایران هر جسارتی بکند، هر جنایتی بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگی ندارند؛ ولی اگر به یک سگ آنها تعرض بشود، پلیس باید دخالت کند، دادگاه باید رسیدگی نماید!» به اذهان عمومی ابلاغ کردند، اما چه شد؟! آن موقع این قومی که اگر نبودند «اسلام» مدفون می‌شد کجا بودند؟! آیا اسم‌شان مسلمان، مذهب اکثریت‌شان تشیع و پیرویشان از فقه و تقلیدشان از مرجعیت نبود؟! حتی رگ غیرت ایرانیت آنها نیز نجوشید، چه رسد به اسلامیت‌شان! اما خداوند متعال لنگ و محتاج کسی یا قومی نیست. نعمت را بر قومی ارزانی داشت، قدر ندانستند. امامشان تبعید شد. ده‌ها سال گذشت، اقوام دیگری را جایگزین نمود که قدر دانستند و در سال 1357، به خیابان‌ها ریختند، الله اکبر – خمینی رهبر گفتند، حکومت طاغوت را سرنگون کردند، و هزینه‌های سنگین آن را نیز با صبر، مجاهدت، ایثار و شهادت پرداخت کردند (و می‌کنند). پس، اقوام اسلام را زنده و پابرجا ننموده‌اند، بلکه اسلام اقوام را زنده و پویا می‌نماید.

 اما، نکته‌ی مهم دیگر آن که، اگر چه هر ملتی باید به تاریخ و افتخارات خود [در جهت رشد بیشتر] علاقه داشته و احترام بگذارد و آن را حفظ کند و نیز تاریخ افتخار آفرین بسازد، اما خاک پرستی و ملی‌گرایی بدین معنا، به هر شکل‌اش بد و جاهلانه است و فرقی نمی‌کند بین «ناسیونالیسم عربی» یا «ناسیونالیسم ایرانی». و اگر قرار باشد یک ملیت ناسیونالیسم با اسلام منافات داشته یا به مسلمین ضرر برساند، حتماً نوع دیگرش نیز منافات دارد و ضرر می‌رساند. و این نه تنها ساده‌لوحی، بلکه دقیقاً خلاف بینش توحیدی وجهان‌بینی اسلامی است که ما گمان کنیم، ایرانیت حتماً و در هر شرایطی بهتر از عربیت است. عرب‌ها، ترک‌ها، انگلیسی‌ها و اسرائیلی‌های ناسیونالیست نیز همین‌گونه می‌اندیشند. و دست کم آنان که داعیه‌ی حکومت جهانی و زمینه‌سازی برای یک‌پارچگی انسان‌ها و ظهور و حکومت حضرت مهدی عج‌الله تعالی فرجه‌الشریف را دارند، نباید دارای چنین باورهایی که مخصوص دوران جاهلیت است داشته باشند.

تعریف خداوند متعال راجع به اقوام، همیشه مشروط به ایمان و عمل صالح آنان است و از نظر خداوند متعال، که ملک همه‌ی آسمان‌ها و زمین و هر چه در آنهاست متعلق به اوست، فرقی بین ایرانی، عرب، آمریکایی، هندی و ... نیست، مگر به ایمان و تقوایشان. این مطلب در عین ژرفای شگفت‌آورش، عمومی‌ترین درس اسلام است که امروزه حتی هر عوامی از آن مطلع است:

«وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ» (الروم - 22)

ترجمه: و یکى از آیات او خلقت آسمان‌ها و زمین و اختلاف زبان‌هاى شما و رنگ‌هایتان است که در اینها آیاتى است براى دانایان‏.

«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» (الحجرات - 13)

ترجمه: هان اى مردم ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را تیره‏هایى (اقوامی) بزرگ و تیره‏هایى کوچک قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (نه اینکه به یکدیگر فخر کنید) و فخر و کرامت نزد خدا تنها به تقوى است و گرامى‏ترین شما با تقوى‏ترین شما است که خدا داناى با خبر است.

پس، از دیدگاه اسلام و عقل (که اسلام دقیقاً منطبق با عقل است)، ناسیونالیسم به هر شکلش محکوم است و سدی برای رشد بشر که مستلزم رهایی از قیدهای دنیوی و نفسانی است و نیز «جهانی‌سازی» که شعار اسلام بوده و امروزه استکبار جهانی نیز به دنبال تحقق سلطه‌جویانه آن است به شمار می‌رود.

البته مجدد متذکر شویم که گاهی اذهان دچار افراط یا تفریط می‌شوند و بوق‌های مسموم تبلیغاتی نیز از این معنا سوء استفاده می‌کنند و سعی می‌کنند تا ایرانیان را بر علیه اسلام تهییج و تحریک کنند و شعار می‌دهند که این مسلمانان اصلاً اعتقاد، باور و علاقه‌ای به کشور و ملیت و وطن خود ندارند! ولی نه تنها چنین نیست، بلکه در واقع اندیشه‌ی توحیدی و باور و التزام به اسلام، نه تنها هیچ منافاتی با «حب وطن» ندارد، بلکه ضامن تحقق آن در چارچوب‌های الهی و اسلامی است. چنان چه امروزه شاهدیم هر کس «الله اکبر» می‌گفت، تا پای جان از یک وجب خاک این کشور دفاع کرد، اما آنان که به ظاهر «ایران – ایران» می‌گفتند، یا فرار کردند و یا در داخل آب به آسیاب دشمن ریختند. در همین فتنه‌ی اخیر نیز شاهد بودیم که اسلام باوران به پای صندوق‌های رأی رفتند و نظام سیاسی اسلامی کشور خود را مستحکم‌تر نمودند، و مدعیان ناسیونالیسم و ایرانیت، با شعار «ایران، ایران – نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!»، با آمریکا، انگلیس، اسرائیل و دشمنان اسلام و ایران [و حتی سازمان منافقین] هم صدا و هم سو شدند.

بدیهی است که بسیار فرق است بین نگاه اسلامی به یک کشور و یک قوم و تاریخ آن،  با نگاه ناسیونالیستی به یک دین، جهان بینی و ارزش‌های آن!

چنان چه بیان شد، افتخارات ایرانیان چه در تمدن قبل از اسلام – که آن را نیز از تعلیمات انبیای قبل گرفته بودند – و چه در تمدن بعد از اسلام، قابل قیاس با هیچ یک از ملل دیگر مسلمان نیست، که چنان چه بیان شد، آن هم به خاطر «ولایت‌پذیری» است. بالاخره قرار نیست که پیروان دروازه‌ی شهر علم، حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و رهروان راه حضرت فاطمه (ع) و امام حسن و سیدالشهداء و سایر ائمه (ع) و منتظران ظهور و حکومت جهانی حضرت امام مهدی (عج)، با پیروان اصحاب سقیفه، معاویه، یزید ... و امروزه وهابیت، هر دو از نظر رشد و کمال شخصی و اجتماعی به یک نتیجه و یک مقصد برسند. اما چنین نیست که گمان کنیم خداوند محتاج ما مانده بود و اگر ما نبودیم، اسلام مدفون می‌شد! و چنین نیست که گمان کنیم: (به قول آقای مشایی): «بشر نخستین بار خود را در خاک پاک ایران شناخته است». خیر اصلاً چنین نیست. بشر دیروز و بشر امروز و فردا، همه از نسل حضرت آدم ابوالبشر (ع) هستند و او برگزیده خدا و خلیفه‌ی خدا بود و خداوند متعال او را به علم همه‌ی اسماء (نشانه‌هایش) که از جمله انسان و انسانیت بود، تعلیم نموده بود. علومی که حتی ملائک با آن نا آشنا بودند:

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (البقره - 31)

ترجمه: و خدا همه نام‌ها را به آدم بیاموخت پس از آن همه آنان را بفرشتگان عرضه کرد و گفت اگر راست مى‏گویید مرا از نام اینها خبر دهید.

البته اگر خاک و منطقه‌ی جغرافیایی هم مهم باشد، لازم به ذکر است که بر طبق احادیث و روایات موجود نیز حضرت آدم (ع) در منطقه‌ای در هندوستان هبوط یافت و نه در ایران، و معرفت کامل، نیز در «جبل‌الرحمه» واقع در صحرای عرفه ـ محل معرفت و شناخت – در منطقه‌ی حجاز و نزدیک به بیت‌الله حاصل شد. لذا بشر ابتدا خود را در آنجا شناخت.

اما، همان‌طور که بیان شد، این یک اجلاس از ایرانیان مقیم خارج از کشور بوده که رئیس دفتر ریاست جمهوری نیز می‌خواسته صحبتی کند که هم از اسلام چیزی گفته باشد و هم از ایران. لذا زیاد جای دغدغه یا خرده‌گیری نیست و چه بسا اگر با خودشان نیز یک بحث و نقد علمی شود، خواهند گفت: منظورم این نبود. یا می‌گویند: شما منظورم را نفهمدید.

۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۸۹ ، ۰۰:۴۲
حمیدرضا بیانی

برخی از اساتید می‌گویند: در جامعه‌شناسی امروز ثابت شده است که رأی اکثریت ملاک نیست چون نمی‌دانند و به آیات قرآن کریم نیز استناد می‌کنند و مدعی‌اند که فقط نخبگان می‌دانند، پس طرفداری اکثریت مردم از نظام نیز ملاک نمی‌باشد!

جالب است این دسته از به اصطلاح اساتید که تا دیروز اجازه نمی‌دادند دانشجو در مباحث خود از آیات قرآن کریم و احادیث بهره‌مند شده و به آنها استناد نماید و با تمسخر می‌گفتند: «در دانشگاه فقط حرف علمی بزنید‌«، امروز برای القای سخنان غیر علمی خود، با تفسیر به رأی، به قرآن کریم متوسل شده و از آن سوء استفاده می‌کنند‌ (؟1). لذا مبحث را باید از دو منظر مورد بحث قرار داد: اول: غرض آن دسته از به اصطلاح اساتید در ارائه‌ی چنین مباحثی با این نتیجه‌گیری عجیب. دوم – بحث علمی.

و اما راجع به غرض در ارائه‌ی اینگونه مباحث و تفسیر به رأی آیات قرآن کریم:

الف – البته استکبار جهانی نه تنها از این سخن ناراضی نیست، بلکه خود سفارش دهنده و مشوق آن است. آنان تا وقتی اکثریت را مؤید خود می‌دیدند، شعار دمکراسی داده و مدعی بودند که «حق با اکثریت است»! اما امروز که شاهد بیداری و هوشیاری ملت‌ها و تنفر از سیاست‌ها و روش‌های خود می‌باشند، مدعی می‌شوند که «اکثریت نمی‌دانند و نخبگان می‌دانند» و لابد آن نخبگان نیز خودشان هستند! در هر کجای عالم که دولت‌ها وابسته به آمریکا بوده و ملت‌ها در خواب غفلت باشند، دمکراسی یک اصل بوده و برقرار است و در هر کجا که یا دولت‌ها مخالف باشند و یا اکثریت با دولت خود نیز بر علیه آمریکا مخالف باشند، اکثریت ملاک نیست، چون نمی‌دانند!

ب – البته جای دارد از این اذهان و قلوب مریض بپرسیم که آیا این نظریه در همین سه دهه‌ و به ویژه چند سال اخیر ابداع شده، یا از ابتدا چنین بوده است؟ آیا دوم خردادی‌ها قشر نادانی بودند، یا اکثریت جامع کشور را تشکیل داده و رأیشان به حکم اکثریت محترم و لازم الاتباع بود؟ مگر همین‌ها نبودند که پس از دوم خرداد با سوء استفاده از اعتماد مردم به یک روحانی که مدعی بود اسلام و قانون اساسی را قبول دارد، شعار می‌دادند: «اگر مردم می‌توانند با این اکثریت رئیس جمهور انتخاب کنند، پس دیگر رهبر نمی‌خواهند؟‍!» - به راستی اگر در اغتشاشات اخیر شاهد خیل کثیری از مردم بودند و در 9 دی قضیه بالعکس می‌شد، باز هم چنین نظریاتی می‌دادند؟ یا همین که دیدند مردم آنها را نمی‌خواهند به فکر این افتادند که «اکثریت نمی دانند» و به یاد آیات قرآن کریم نیز افتادند.

پ – چطور شد که مخالفین اسلام، نظام، ولایت و مردم، که هر یک به تنهایی خود را «مردم» می‌خوانند و تا هزار یا دو هزار نفر طرفدار می‌بینند، در همه جا جار می‌زنند که «مردم چنین می‌خواهند و مردم چنان نمی‌خواهند»، وقتی حضور یک‌پارچه ده‌ها میلیون جمعیت بر علیه خود را می‌بینند، به یادشان می‌افتد که «اکثریت مردم نمی‌دانند»؟!

به طور کل راجع به قصد و غرض آنان از طرح اینگونه مباحث و استناد به قرآن کریم با تفسیر به رأی آیات آن، فقط یک جمله می‌توان گفت، که البته آن نیز از آیات قرآن کریم است – اگر قرآن را باور دارند:

« فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» (البقره - 10)

ترجمه: در دل‌هاى آنان یک نوع بیمارى است که خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغ‌هایى که می‌گفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست.

‏و اما راجع به بحث علمی:

الف – نظریه‌ی «اکثریت ملاک نیست چون نمی‌دانند» و استناد آن به آیه‌ا‌ی تفسیر به رأی شده از قرآن کریم، قبل از آن که کمترین و کوچک‌ترین خدشه‌ای به «مردم سالاری دینی» این نظام اسلامی وارد نماید، تمامی زیر ساخت‌های اندیشه‌های مبتنی بر «لیبرال دمکراسی» غرب را ویران می‌سازد.

ب – در مورد آیه‌ی کریمه «‌وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» باید به نکات ذیل توجه نمود:

ب/1- جمله‌ی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ – ولی بیشتر انسان‌ها نمی‌دانند»، یک قاعده‌ی کلی است که ظاهر آن می‌تواند به هر موضوعی صدق داشته باشد. چرا که نه تنها همه‌ی مردم، همه چیز را نمی‌دانند، بلکه هر عالمی نیز همه چیز را نمی‌داند و اساساً صاحبان هر علمی در اقلیت هستند. خواه علم قرآن و تخصص تفسیر باشد و خواه فیزیک و شیمی و یا خیاطی و نانوایی.

ب/2- اما به طور خاص، لفظ «ولکن - ولی» که بیش از بخش مذکور آیه آمده است، موضوع «‌أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» را مشخص می‌نماید. به عنوان مثال می‌فرماید:

«‌وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏» (یوسف – 21)

ترجمه: خداوند بر کار خود غالب (پیروز) است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند!

«وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏» (الروم – 6)

ترجمه: این وعده‏اى است که خدا کرده و خداوند هرگز از وعده‏اش تخلّف نمى‏کند ولى بیشتر مردم نمى‏دانند!

«ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یوسف -40)

ترجمه: این معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستید، چیزى جز اسم‌هایى (بى‏مسمّا – مانند ایسم‌های امروزی) که شما و پدرانتان آنها را نامیده‏اید نیست، خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرد،ه حکم تنها از آن خداست، فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پا برجا، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند!

ب/3-  آیه‌ی مبارکه‌ی مذکور می‌فرماید‌«اکثر مردم نمی‌دانند»، ولی نفرموده که «نمی‌فهمند» و اگر پیام و اطلاع به آنها برسد، حق را از باطل تشخیص نمی‌دهند و از حق طرفداری نمی‌کنند، که اگر چنین بود، دیگر انبیاء و کتب را نازل ننموده و آنها را به سوی حق دعوت نمی‌نمود. لذا سطح و درجات علمی و فهم مردم متفاوت بوده و هر کسی به سطح خود خوب و بد را تشخیص می‌دهد و می‌فهمد، که اگر چنین نبود، محاکمه، بهشت و جهنم معنایی نداشت. و دقیقاً به همین دلیل است که استکبار جهانی سعی دارد تا پیام‌رسانی را تحت کنترل خود داشته باشد و با تخدیر‌های تبلیغاتی و دعوت و اشتغال مردم به نیازهای نفسانی، راه بصیرت و «فهم» آنها را ببندد.

پ – آری، ما نیز به فرموده‌ی خداوند متعال معتقدیم که همگان صاحب علم نیستند. و بدیهی است که برخی از عالمان، نخبه نیز هستند. اما، چه کسی گفته آنان که با اسلام، انقلاب و نظام اسلامی مخالفند، عالم و نخبه بوده و مابقی علم نداشته و جاهل‌اند و از زمره‌ی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» محسوب می‌شوند؟! اتفاقاً مخالفان اسلام و نظام اسلامی‌اند که نه تنها «نخبه» نیستند، بلکه از «علم» به معنای واقعی آن نیز محروم می‌باشند. چرا که اگر اندکی علم داشته و می‌دانستند از مسیر حق منحرف نمی‌شدند و به اسلام عزیز متعهد شده و به جای رب‌النوع‌ها، خداوند یکتا را بندگی می‌کردند. این از جهل مرکب آنان است که گمان دارند «ایسم‌»های موقتی و نظریه‌های زودگذر که عمرشان دیگر از چند سال هم کوتاه‌تر شده است، «علم» است و قرآن کریم علم نیست! و تمامی آیات قرآن کریم که اشاره به نادانی اکثریت نموده است نیز به همین نادانی آنان به معارف اسلامی، از خداشناسی گرفته تا اسلام شناسی و دشمن شناسی اشاره و تأکید دارد. نه این که اگر مثلاً یک کافری وارد مسجدی شد که در آن انبوهی از جمعیت مشغول به نماز جماعت بودند، خود را نخبه و دیگران را به حکم آن آیه، اکثریت نادان قلمداد نماید! این دیگر حماقت توأم با لجاجت، حقد، کینه و بغض است.

ت – نکته‌ی مهم دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که خداوند متعال فرمود: «أَکْثَرَ النَّاسِ» یعنی اکثریت انسان‌ها! و نفرمود: اکثریت ایرانی‌ها یا اکثریت مسلمانان مقیم ایران و ... . لذا اگر کسی می‌خواهد به ظاهر آیه‌ی مبارکه بسنده نموده و کلیات بحث را مورد نظر و استناد قرار دهد، باید نسبت دانایان را به اکثریت انسان‌ها بگیرد. که در این صورت مسلمانان آگاه و انقلابی ایران و حتی جهان، در میان «ناس – مردم» جهان، همان اقلیت و نخبگان هستند که مورد نظر آن به اصطلاح اساتید می‌باشد.

اگر هفتاد میلیون جمعیت ایران، از نوزاد گرفته تا سالخورده، همگی مسلمان، انقلابی، طرفدار نظام و ولایت باشند، نسبت آنان به «ناس»، یعنی همه‌ی 7 میلیارد جمعیت جهان فقط 1٪ (یک درصد) است. و این همان معنا و مصداق عینی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» در عصر حاضر می‌باشد و طبق آخرین نظریه‌ی جامعه‌شناسی آقایان، اینان همان نخبگان عالم هستند. و طبق جدول آنها، مخالفین نظام که آمال و نظراتشان منطبق با لائیکیسم، سکولاریسم و سایر «ایسم»ها بوده و از روی غرب‌زدگی، همسوی آمریکا، انگلیس، اسرائیل، اغلب قریب به اتفاق کشورهای اتحادیه اروپا ... و سایر کفار و مشرکین می‌باشد، در اکثریت قرار می‌گیرند.

حال آیا باز هم به نادانی خود به حکم اکثریت نادان اذعان و به آیه‌ی کریمه‌ی «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» علیه خود استناد می‌کنند؟! یا فقط ملت مظلوم و مسلمان و انقلابی ایران را که استقلال خود را می‌طلبند و دشمنان و ستون پنجم را طرد می‌کنند، اکثریت «ناس» محسوب کرده و آنان را نادان و نادانان وابسته یا متحجر را اقلیت و نخبگان می‌خوانند؟!

ث – آری، ما نیز به حکم عقل و آیه‌ی مبارکه، معتقدیم که «اکثریت انسان‌ها» نمی‌دانند و همیشه این نخبگان هستند که کثرت مردم را هدایت می کنند. اما، نه تنها خود و همه‌ی آزادیخواهان آگاه در عالم را در اقلیت می‌بینیم، بلکه معتقدیم که اکثریت (اگر دچار تخدیر استکبار قرار نگیرند» شاید عالم نباشند، اما می‌فهمند و حق و باطل را از هم تمیز می‌دهند و به همین دلیل است که امروز مردم دنیا از قدرت‌ها و «ایسم»های کاذب و ساختگی خسته شده و فوج فوج از آنان روی برگردانده و نسبت به آنان ابراز خشم می‌کنند. و این از برکت همین اقلیت بیدار و انقلاب اسلامی است.

«إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (النصر -2)

ترجمه: هنگامى که یارى خدا و پیروزى فرارسد * و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مى‏شوند.

خداوند واحد است و کثرتی ندارد. بیدار شدگان و هدایت یافتگان (نخبگان) نیز در اقلیت هستند، اما نصرت خداوند متعال به همین اقلیت تعلق می‌گیرد و سبب می‌شود که «اکثریت» بیدار، هوشیار و بصیر شده و بفهمند (نه این که الزاماً عالم شوند) و فوج فوج به دین خدا وارد شوند. این سنت و اراده‌ی الهی است و حتماً محقق خواهد شد «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ – اگر چه مشرکین خوششان نیاد». چنان چه زمینه‌های آن امروزه بیش از هر زمان دیگری مشهودتر است.

ج – در نهایت خوشحالیم که این دسته از به اصطلاح اساتید – اگر چه نه از حب علی (ع) – ولی فهمیدند که «اکثریت» ملاک نیست، بلکه «حقانیت» ملاک است. خواه طرفداران حق عالم و نخبه باشند و خواه عوام مردم. و خواه در اکثریت باشند و یا در اقلیت. و این خدا، اسلام، قرآن، ولایت و نظام اسلامی ولایی است که حق است. خواه اکثریت «ناس» به آن گواهی دهند و یا اقلیت ملت مسلمان و انقلابی ایران و برخی از مردمان جهان بر این باور باشند.

۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۸۹ ، ۱۶:۳۱
حمیدرضا بیانی
اولین قدم در رفع شبیخون فرهنگی، کنار گذاشتن «کوتوله های فکری» از مصادر امور است
۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۸۹ ، ۰۹:۵۹
حمیدرضا بیانی
روباه لحظه ای اندیشید که: غزالان چه خوش می خرامند و گامی برداشت، گرگ برآشفت که ای ابله! در نقش شکار خویش رفته ای؟ فتنه نکن
۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۸۹ ، ۰۱:۵۲
حمیدرضا بیانی
از انسانی تعجب می کنم که روزی چند بار دست خود را می شوید و حاضر نیست که یکبار در عمر، قلبش را بشوید
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۸۹ ، ۰۱:۵۶
حمیدرضا بیانی